نویسنده:eldelia
مترجم:Tania Kh
ژانر:عاشقانه،زندگی روزمره
وانشات کاپلی:کریسهو
این رو به عشق دوست کریسهو شیپرم آپ کردم.امیدوارم از خوندنش لذت ببرید😊
.............................سوهو و کریس بهترین شناگرهای کشور بودن.اونها مدال طلای زیادی برده و توی مسابقات زیادی شرکت کرده بودن.اونها مدت زمان زیادی همدیگه رو میشناختن و بهترین دوستهای هم بودن.خُب البته واژه 'بهترین دوست' هرگز نمیتونست حسی که بین اونهاست رو توصیف کنه.
کریس یواشکی عاشق سوهو کوچولوی خودشه،همیشه حواسش بهش هست،هر لحظه در کنار سوهوئه و همیشه از دور اون رو تماشا میکنه.اون همیشه به دوست کوچولوش افتخار میکنه.چیزی نیست که بتونه این حس رو توصیف کنه.کریس نمیتونه افکار و احساساتش رو به خوبی بیآن کنه ولی خر کاری بخاطر سوهو انجام میده...هرکاری.
سوهو هم پنهونی دوستش رو تحسین میکنه و عشقش به کریس باعث شده هر کاری که انجام میده بخصوص باشه.سوهو همیشه میچسبه به کریس و همیشه عشقش رو بهش نشون میده،هر زمان و همه جا و البته منتظر کریس هم متقابلاً همین کار رو بکنه ولی سوهو خودش هم میدونه کریس از اون تایپ آدمها نیست پس صبورانه منتظره.
سوهو مثل همیشه صبح خیلی زود از خواب بیدار شد.اون هیجان زده بود که به کلوپ شنا بره چون امروز یه روز خیلی خاص برای اون و کریس بود.امروز اونها به طور رسمی برای رفتن به المپیک آموزش میدیدن.اینطوری سوهو با یه تیر دو نشون میزد،هم آموزش میدید و هم زمان بیشتری رو با کراشش میگذروند.
در سمت دیگه،کریس فراموش کرده بود زنگ هشدارش رو که با صدای بلند عربده میزد 'خودت رو جمع و جور کن و بیدار شو!!' تنظیم کنه.بنابراین همچنان توی خواب ناز به سر میبرد که موبایل زنگ خورد.
"هممم؟"
خوابآلود با صدای کشیده گفت.
"هی گِ گِ...نگو که هنوز خوابی!"
سوهو از صدای خوابآلود کریس متعجب شده بود.او داشت پیاده تا خونه کریس که فقط 3تا خیابون باهاش فاصله داشت میاومد.
"سوهو؟!آه...واقعاً معذرت میخوام.ساعت چنده؟"
"اوه خدای من!باورم نمیشه تو زودتر از من،اون هم صبح به این زودی بیدار شدی سوهو.ساعت 7:30 صبحه"
کریس از اون سمت خط با پریدن خوابش و دیدن ساعت این رو گفت و با غُر سرش رو روی بالشت کوبید.
"خُب میدونی،سحرخیز باش تا کامروا باشی!من فقط یه خیابون باهات فاصله دارم و نزدیکه اونجا برسم!"
پسر مو مشکی هیجان زده و با انرژی گفت.برعکس اینیکی پسر که طرف دیگه خط خوابآلوده.
"سوهو شی،لطفاً اجازه بده بیشتر بخوابم و قول میدم عصر باهم بریم برای خرید"
کریس پسر دیگه رو نادیده گرفت نه بخاطر اینکه فکر میکرد اون مزاحمه بلکه این کار رو میکرد چون میخواست بیشتر بخوابه.سوهو سر چهارراه نزدیک خونه کریس رسید.
"پس...نمیخوای باهام بیآی نه؟"
سوهو با لحن غمگین گفت.
"این کار رو باهام نکن سوهویا!!!!بهم اجازه بده بخوابم لطفااااً!"
کریس نالید.
YOU ARE READING
EXO's Oneshots
General Fictionیه Book پر از وانشاتهای اکسو از هر کاپلی و هر ژانری.البته دختر و پسری هم قرار میگیره برای پیدا کردن وانشات مورد نظرتون لیست اول Book رو نگاه کنید زمان مشخصی برای آپ ندارم،هر وقت وانشات پیدا کنم میگذارم