Second Shot

98 19 4
                                    

جونمیون بدون حرف تلفن رو قطع کرد.جونمیون به مرد قد بلند نگاه میکرد که چطور مثل یه بالرین روی نوک پنجه پاش میچرخید.اون نمیدونست چیکار کنه...این حجم از بی حیایی براش قابل هضم نبود.
مرد چنان سرخوشانه میخندید و خوشحال بود که جونمیون برای لحظه ای فراموش کرد چرا اینجا اومده.

مرد قدبلند بالأخره از حرکت ایستاد و متوجه شد در تموم این مدت کسی نظاره‌گر حرکاتش بوده.اون چرخید و اون لحظه بود که نگاه هاشون به هم گره خورد.جونمیون احساس کرد یه صاعقه از داخل بدنش رد شده.

"سـ...سلام"
چشمهای جونمیون بخاطر موقعیت پیش روش درشت شد.چهره مرد روبروش دقیقاً شبیه عروسک داخل گوی بیدرمایر چینی بود.اون همون چشمها و همون موهای بلوند رو داشت و حتی مثل اون برهنه بود.
مرد از عروسک داخل گوی کشیده تر و بلند قد تر بنظر میرسید.

جونمیون با نگاه کردن به مرد میتونست بگه انگار واقعاً عروسک داخل گوی مورد علاقه اش زنده شده و روبروش ایستاده.

"سلام ارباب"
این چطوری ممکن بود؟این دیگه چه افسونی بود؟جونمیون چشمهاش رو با دست مالید،شاید اشتباه میکرد.

"اسم من ییفانه"
عروسک زنده گفت و پیش از اینکه لبخند بزنه باادبانه بهش تعظیم کرد.

"من مدت طولانی داخل گوی شیشه ای زندگی میکردم.این خیلی خوبه که حالا میتونم حرف بزنم و حرکت کنم"

"این چـ...چطوری اتفاق افتاده؟تـ...تو یه عروسکی..."
جونمیون با دستی لرزون به گوی شکسته اشاره کرد.

"...تو از او...اونجا پـ...پریدی بیرون؟"

"من حتی خودم هم نمیدونم.تنها چیزی که میدونم اینه که حالا زنده شدم و اون هم یه لُطفه از طرف خدایان چینی تا در کنار تو باشم"
ییفان گفت.

"من واقعاً دیوونه شدم.یه عروسک داره باهام حرف میزنه"
جونمیون با خنده سرش رو تکون داد.مدام توی صورت خودش سیلی میزد.

"تو دیوونه نشدی! و من هم واقعی ام!دستم رو لمس کن تا بفهمی"
ییفان در حالی که دستش رو به سمت جونمیون دراز کرده بود و قدم به قدم بهش نزدیک میشد گفت.

"نه،اینطور نیست.تو مأمور آقای پارکی؟تو عروسکم رو دزدیدی؟"

"نه...اون عروسکی که درباره اش حرف میزنی منم.من واقعاً عروسک توئم و دارم راستش رو بهت میگم"
ییفان کاملاً به جونمیون چسبید و دستش رو گرفت و خودش تکون داد.

"اوه!چقدر گرمه.پس گرمای روی پوست بدن همچین حسی داره؟"
اون جونمیون رو بغل کرد و هلش داد طوری که هردو روی زمین افتادن.

"از روی من برو کنار!....آآآآآیییی!!"
و بعد از اون جونمیون بیهوش شد.

***********************************

EXO's OneshotsTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang