[ دردناکه!
قلبم درد میگیره وقتی به چیزهایی که تو هرگز قرار نیست بدونی فکر میکنم.تو نمیدونستی اما،
من پاتروکلِسِـت بودم آشیل!
من هِفایستینـت بودم اَلِکساندِر!زمآن بیرحم بود آشیل!
من مثلِ پاتروکلِس به خاطرت جنگیدم. اما امیدوارم بعد از مرگم، تو مثلِ الکساندر ماهها به عذاداریم نپردازی و فراموشم کنی.
برایِ همیشه فراموشم کنی!زمآن با ما بیرحم بود اَلِکساندِر.
هِفایستین جنگید، پاتروکلِس جنگید،
من هم جنگیدم.پاتروکلِس با هِکتور جنگید.
هِفایستین برایِ اَلِکساندِر جنگید.
و من با زمان ، برایِ تو جنگیدم!زمآن خیلی بیرحم بود تهیونگ!
ولی میشد که ما تظاهر کنیم که در حالِ سقوط در پایانی عمیق و تاریک نیستیم!کاش کسی هم بود که سرنوشتِ غم انگیزِ ما رو بنویسه.
اما عزیزم ، زمان خیلی بیرحمه. ]″جونگکوک″
توجه:
این بوک، فصلِ دومِ فیکشنِ دتآیمـه؛ لطفا قبل از خوندنِ این بوک مطمئن شید که فصل اول رو خونده باشید.چنل:
@WanderOnTheClouds
YOU ARE READING
「𝐓𝐇𝐄 𝐓𝐈𝐌𝐄: 𝐋𝐨𝐬𝐢𝐧𝐠 𝐘𝐨𝐮 𝗜𝗜 𝐕𝐤𝐨𝐨𝐤」
Fanfiction「 زمآن: از دست دادنِ تو 」 「 فصل دوم 」 「 کامل شده 」 ᯈ𝐀𝐛𝐨𝐮𝐭 𝐓𝐇𝐄 𝐓𝐈𝐌𝐄 𝐬𝐞𝐚𝐬𝐨𝐧 𝐭𝐰𝐨: زمان، وسیلهای برایِ انتقام از من بود و من مثل انتقامِ بیرحمیِ زمان بودم. در واقع؛ بیرحم ترین انتقامِ زمان، من بودم! من اشباع شدهترین آدمی بودم ک...