/ Fireflies Reflection /
[ زردِ زیبایِ من!
کاش میتونستی صورتِ خوشساخت و زیبات رو در تاریکیِ شب، وقتی که نورِ فسفری رنگِ شبتابها قسمتی از اون رو روشن میکرد ببینی!اون موقع به حسِ شیفتگیِ من نسبت بهت حق میدادی، و درکم میکردی که چرا دوستِت دارم!
یا شاید فقط باید جایِ من باشی؛ جایِ من باشی تا بتونی عاشقِ خودت بشی!
شاید فقط منم که رویِ لبهات شکلِ یک قلب، و تویِ خندههات شکلِ یک مستطیل میبینم!شاید فقط منم که تویِ چشمهات دریاچهی ماه رو میبینم و فقط منم که عطرِ اسطوخودوس و بابونهی آغوشت رو کشف کردم!
زردِ زیبایِ من؛ حدس میزنم که حتی خودت هم نمیدونستی که انعکاسِ شبتابها، قهوهای رنگِ چشمهات رو تبدیل به طلاییعسلی میکنه، و مژههات رو به زیباییِ بالهایِ قو!
پس زردِ زیبایِ من، باید جایِ من باشی تا عاشقِ زرد بشی!
و در آخرهایِ شب، در زمان و مکانِ ممنوعهای که نباید، ما در آغوشِ هم بهخواب رفتیم!
زردِ زیبایِ من، تو در آغوشم خوابیده بودی و این، از رویایِ یک روزِ بارونی هم زیباتر بود! ]″جونگکوک″
″هجدهمِ نوامبرِ دوهزار و نوزده″
/ Fireflies Reflection /
معنی؛ انعکاسِ شبتابها
[نیلی]
VOUS LISEZ
「𝐓𝐇𝐄 𝐓𝐈𝐌𝐄: 𝐋𝐨𝐬𝐢𝐧𝐠 𝐘𝐨𝐮 𝗜𝗜 𝐕𝐤𝐨𝐨𝐤」
Fanfiction「 زمآن: از دست دادنِ تو 」 「 فصل دوم 」 「 کامل شده 」 ᯈ𝐀𝐛𝐨𝐮𝐭 𝐓𝐇𝐄 𝐓𝐈𝐌𝐄 𝐬𝐞𝐚𝐬𝐨𝐧 𝐭𝐰𝐨: زمان، وسیلهای برایِ انتقام از من بود و من مثل انتقامِ بیرحمیِ زمان بودم. در واقع؛ بیرحم ترین انتقامِ زمان، من بودم! من اشباع شدهترین آدمی بودم ک...