/ Lies & Dreams /[ مطمئنا تا حالا دروغ های زیادی بهت گفتم. برای مثال امروز...
بهت دروغ گفتم که تا به حال اونجا نرفته بودم.
توی اون اتاق بزرگ، پیش آینهٔ اِریسِد!دلم نمیخواست بهش نگاه کنم.
اول با خودم فکر کردم چه فایدهای داره به آیندهای نگاه کنم، که برای من فقط حسرت داخلشه.
اما بعد با خودم فکر کردم که میتونم با همون تصویر کوچیک از آیندهٔ دلخواهم، تا زمان مرگم خیالبافی کنم!وقتی تنهام، بشینم گوشهٔ اتاق و با تو و رویاهام آیندهٔ خیالیم رو بسازم.
آینه هم نامردی نکرد و این بار تصویر من و تویی رو نشون داد که شاید سی سالمون شده بود. داشتیم با خوشحالی از پدر و مادرت که پیر تر از حالا شده بودن، خداحافظی میکردیم و سوار یه دوچرخهٔ دو سرنشینه میشدیم!
همون طوری که توی زندگی های قبلی باهم خیالبافی میکردیم!
توی یک لحظه همهٔ این ها رو دیدم و گریه کردم. و بعد دوباره بهت دروغ گفتم!
متاسفم تهیونگ...من پدر و مادرم رو توی آینه ندیدم. اونجا فقط تو بودی!
اما همونطور که گفتم، تا حالا دروغ های زیادی بهت گفتم. ]″جونگکوک″
″شانزدهم نوامبر دوهزار و نوزده″[نیلی]
ВЫ ЧИТАЕТЕ
「𝐓𝐇𝐄 𝐓𝐈𝐌𝐄: 𝐋𝐨𝐬𝐢𝐧𝐠 𝐘𝐨𝐮 𝗜𝗜 𝐕𝐤𝐨𝐨𝐤」
Фанфик「 زمآن: از دست دادنِ تو 」 「 فصل دوم 」 「 کامل شده 」 ᯈ𝐀𝐛𝐨𝐮𝐭 𝐓𝐇𝐄 𝐓𝐈𝐌𝐄 𝐬𝐞𝐚𝐬𝐨𝐧 𝐭𝐰𝐨: زمان، وسیلهای برایِ انتقام از من بود و من مثل انتقامِ بیرحمیِ زمان بودم. در واقع؛ بیرحم ترین انتقامِ زمان، من بودم! من اشباع شدهترین آدمی بودم ک...