⌜𝐨𝐧𝐞 𝐡𝐮𝐧𝐝𝐫𝐞𝐝 𝐟𝐨𝐫𝐭𝐲 𝐟𝐨𝐮𝐫⌟

370 99 35
                                    

[ ♪Already Gone: Sleeping At Last ]

/ For The Last Time /

[ تا امروز دلم نمی‌خواست دست به نوشتن بزنم.
قرار بود زودتر از موعد به هاگوارتز برگردم. نمی‌دونستم کی قراره اون اتفاق بیوفته و ترجیح میدم کنارت نباشم. نمی‌خوام بترسونمت.

هفتهٔ آخره!
ازت خواستم برام رویایِ گیدئون بخونی، و تو خوندی.

من برایِ آخرین بار عاشقت بودم، و من برای آخرین بار بوسیدمت. همهٔ این‌ها یک فیلم بود؟
من داشتم برایِ آخرین بار لمست می‌کردم!

بهم گفتی که من مشکی توام، دوباره!
حرفای تکراریت چقدر شنیدنیه عزیزم. حیف که برای شنیدنت زمانی برام نمونده.

صدام کردی اُلیور و من رو با اسم خودت صدا زدی؟ چرا این دم آخری از همیشه دوست داشتنی‌تر شدی؟

متاسفم که باهات مست نکردم، آخه باید این لحظات رو به خوبی توی ذهنم ثبت می‌کردم. می‌ترسیدم مست کنم و بی‌پروا بشم، و برات از حرف‌های نباید بگم.

می‌خواستم وقتی که امشب کنار هم برای آخرین بار خوابیدیم، خودم رو از ذهن و حافظت پاک کنم.
کافی بود یه ورد بخونم و تو برای همیشه فراموشم کنی.

بالای سرت نشسته بودم و گریه می‌کردم. به حال عشقمون، به حال خاطراتمون...
نمی‌شد! نمی‌تونستم.

خودخواهانه بود اما یه جایی توی اعماق قلبم می‌خواست که به یادم باشی، هرگز فراموشم نکنی و وقتی مردم بالای سرم گریه کنی، غمگین باشی... و دلم می‌خواست تا زمانی که زنده‌ای، با خاطراتمون زندگی کنی.

بی‌رحمانه و خودخواهانه بود.
اما اگه توی این دنیا، حتی توهم بعد از مرگم فراموشم کرده باشی و یادم نکنی، پس چی از من توی این دنیا باقی میمونه؟ نه حتی یکی خاطره؟

انگار که از زمان محو شده باشم...

متاسفم عزیزم که انقدر خودخواهانه تصمیم گرفتم.
اما بیا و به حالم گریه کن.

بیا برای پسری گریه کن که حتی نمی‌دونی چقدر دوستت داشت و چقدر سختی کشید؛ و مطمئن باش حتی اگر مرده باشم بازم دوستت دارم و منتظرت میمونم. ]

″جونگکوک″
″بیست و چهارم آگوست دوهزار و بیست″





















[نیلی]

「𝐓𝐇𝐄 𝐓𝐈𝐌𝐄: 𝐋𝐨𝐬𝐢𝐧𝐠 𝐘𝐨𝐮 𝗜𝗜 𝐕𝐤𝐨𝐨𝐤」Donde viven las historias. Descúbrelo ahora