/ Me & You, Between Clouds /[ به خاطر تو بود که از اونها خواستم تا بهم یه شانس برای شرکت تویِ مسابقهٔ کوئیدیچ بین اسلیترین و گریفیندور بدن.
بهشون قول دادم که میبرم.فقط چون دلم تنگ شده بود!
دلم تنگ شده بود برای روزهایی که باهم سوار جارو میشدیم و با مسخره بازی دنبال توپِ کوئیدیچ بین ابرها پرواز میکردیم و میخندیدیم. مثل این بار...انگار نه انگار که این یه مسابقهٔ مهم بود.
من و تو بودیم و لبخند های عمیق و کوتاهمون بین ابرها، و پرواز...مهم نبود کی میبره. فقط من و تو بودیم.
تا زمانی که یادم اومد دارم چه غلطی میکنم!
داشتم میبردم!
تو داشتی میخندیدی. مگه قرار نبود ازت دور باشم؟
مگه قرار نبود فقط یه پله برای بالا رفتن و ترقیِ تو باشم؟مهم تو بودی تهیونگ.
باید میبردی و ازم متنفر میموندی.برای همین عقب کشیدم...
و نتیجش هم کتک هایی بود که از همگروهی هام خوردم و بیرون انداخته شدنم از تیم.ولی ازم متنفر شده بودی...
سرم داد زدی و هُلم دادی.انگار نقشهام موفقیت آمیز بود.
اما پس چرا انقدر غمگینم و حسِ ناقص بودن دارم؟ مگه همین رو نمیخواستم؟چرا از دوست داشتن و تلاش برای نزدیکی بهت دست نمیکشم؟
چرا خسته نمیشم؟ ]″جونگکوک″
″دوازدهم اکتبر دوهزار و نوزده″[نیلی]
BẠN ĐANG ĐỌC
「𝐓𝐇𝐄 𝐓𝐈𝐌𝐄: 𝐋𝐨𝐬𝐢𝐧𝐠 𝐘𝐨𝐮 𝗜𝗜 𝐕𝐤𝐨𝐨𝐤」
Fanfiction「 زمآن: از دست دادنِ تو 」 「 فصل دوم 」 「 کامل شده 」 ᯈ𝐀𝐛𝐨𝐮𝐭 𝐓𝐇𝐄 𝐓𝐈𝐌𝐄 𝐬𝐞𝐚𝐬𝐨𝐧 𝐭𝐰𝐨: زمان، وسیلهای برایِ انتقام از من بود و من مثل انتقامِ بیرحمیِ زمان بودم. در واقع؛ بیرحم ترین انتقامِ زمان، من بودم! من اشباع شدهترین آدمی بودم ک...