/ Paper Heart , Amber Heart /[ زردِ عزیزم ؛
اگر قلب از جنسِ شیشه باشه ، اونها خُردش میکنن .
اگر از جنسِ چوب باشه ، قطعـِش میکنن .
و اگر آهنی باشه ، ذوبش میکنن .هیچ راهی وجود نداره . مردم بهرحال قلبت رو تکه تکه میکنن !
و قلب من از جنسِ کاغذ بود .
یک قلبِ کاغذی به رنگِ کهربایی !سعی کردم ازش محافظت کنم ، ولی من ضعیف بودم .
من هیچکس رو نداشتم که بهم گرفتنِ شمشیر رو یاد بده . با اینحال ، باید مثلِ یک جنگندهی دلیر و تنها در برابرِ لشکرِ سنگدلها ، برایِ سرزمینِ کهرباییم میجنگیدم !ولی من هیچ شانسی نداشتم .
با سپر ، شمشیر و کلاهخودِ کاغذی ، و به تنهایی ؛ چطور میتونستم از قلبم دفاع کنم ؟
پس تسلیم شدم .اونها فریاد میزدن که نمیخوان با من هماتاقی بشن . هیچکس من رو قبول نمیکرد .
همه از من متنفر بودن .و من ؛ قلبِ کاغذی و خوشرنگَـم رو تقدیمـشون کردم ، تا با حرفهاشون قیچی قیچیـش کنن .
و در آخر ، با تیکههایِ ریز ریز شدهی کاغذهایِ قلبم از اونها دور شدم .به لطفِ پروفسور کَستیلو ، تونستم هماتاقیِ خواهرزادهاش بشم .
اون اول غُر زد ولی حالا ، بیاهمیت به من خوابیده .حالا من ، زیرِ نورِ چراغ مطالعه ، سعی در چسبوندنِ تکه کاغذهایِ قلبم دارم .
زردِ عزیزم ؛
به نظرت میتونم این خُرده کاغذها رو به قلبِ کهربایی رنگِ سابِقَم تبدیل کنم ؟ ]″جونگکوک″
″دومِ سپتامبرِ دوهزار و نوزده″[نیلی]
ESTÁS LEYENDO
「𝐓𝐇𝐄 𝐓𝐈𝐌𝐄: 𝐋𝐨𝐬𝐢𝐧𝐠 𝐘𝐨𝐮 𝗜𝗜 𝐕𝐤𝐨𝐨𝐤」
Fanfic「 زمآن: از دست دادنِ تو 」 「 فصل دوم 」 「 کامل شده 」 ᯈ𝐀𝐛𝐨𝐮𝐭 𝐓𝐇𝐄 𝐓𝐈𝐌𝐄 𝐬𝐞𝐚𝐬𝐨𝐧 𝐭𝐰𝐨: زمان، وسیلهای برایِ انتقام از من بود و من مثل انتقامِ بیرحمیِ زمان بودم. در واقع؛ بیرحم ترین انتقامِ زمان، من بودم! من اشباع شدهترین آدمی بودم ک...