⌜𝐟𝐢𝐟𝐭𝐲 𝐨𝐧𝐞⌟

595 183 44
                                    

/ Petrichor /

[ وقتی تنم رو در آغوش گرفتی، بویِ بارون‌هایِ دلتنگیِ آخرین روز‌هایِ پاییز، تویِ هوا پخش شد و هاله‌ای از غم، رویِ صورتِ تمامِ آدم‌هایِ اطراف نشست!
آخرین نزدیکیِ ما، قبل از شروعِ کریسمس!

مگه کریسمس نباید پر از شادی و خوشحالی باشه؟ پس چرا من هرگز خاطره‌ی خوبی از کریسمس ندارم؟
و احتمالا این جدایی، قراره بدترین خاطره‌هایِ کریسمس رو بسازه!

زردِ زیبایِ من، تو به لیتل ونیز برگشتی و من اینجا با زردِ عزیز، تویِ اتاقی که با بی‌رحمی بویِ تو رو با بویِ دلتنگی مخلوط کرده و سرتاسر فضا به گردش درآوورده تنهام!

دلتنگی بویِ خیسی میده!
بویِ لطیفِ نَمِ بارون، با بویِ اشک‌هایِ نَم‌نَم آمیخته میشه و بویِ دلتنگی رو میسازه.

حداقل این باعث خوشحالیه که موقع‌ی خداحافظی دیگه ازم ناراحت نبودی!

ولی زردِ زیبایِ من، این خیلی غم‌انگیزه که امروز، اولین روز از یازده روز تعطیلاتِ کریسمسه!
این یعنی قراره خیلی دلتنگت بشم! ]

″جونگکوک″              
″بیست و پنجم دسامبرِ دوهزار و نوزده″















/ Petrichor /

معنی؛ بویِ شگفت‌انگیز هوا بعد از باران، بویِ زمین و خاک بعد از باران

[نیلی]

「𝐓𝐇𝐄 𝐓𝐈𝐌𝐄: 𝐋𝐨𝐬𝐢𝐧𝐠 𝐘𝐨𝐮 𝗜𝗜 𝐕𝐤𝐨𝐨𝐤」Onde histórias criam vida. Descubra agora