⌜𝐭𝐡𝐢𝐫𝐭𝐲 𝐟𝐢𝐯𝐞⌟

603 205 28
                                    

/ Mångata /

[ زردِ عزیزم؛
احتمالا روزی که به دنیا اومدم، ماهی‌ها گریه کردن. گنجشکِ کوچکی تیر خورد، گوزنِ بی‌گناهی زخمی شد و کلاغ‌ها فریاد زدن!

تویِ ساعتی که متولد شدم، حتما مادرم بخاطرِ دردِ زیاد گریه کرد و اشک‌هایِ شورش تبدیل به نفرین‌هایِ تلخِ زندگیم شد!

وگرنه چطور میتونم انقدر نحس و به‌درد نخور باشم؟
چطور میتونم انقدر رقت‌انگیز و ترسو باشم؟

چطور تونستم وقتی دو روزِ پیش تهیونگ با خوشحالی سمتم اومد و با ذوق ازم درخواست کرد، بخاطرِ ترس رَدش کنم؟
اون فقط دلش شیطنت می‌خواست، بازیگوشی و خرابکاری!
مثلِ همه‌ی همسن‌هایِ خودش و مثلِ تمامِ آدم‌هایِ دنیایی که من شاملش نمی‌شم.

و وقتی من با محافظه‌کاری و ترس پیشنهادش رو رَد کردم، لبخند از رویِ صورتش پاک شد، دست‌هایِ هیجان زده‌ـش بی‌حس به پایین افتاد، و انعکاسِ ماهِ تویِ چشم‌هاش توسطِ ابرها ناپدید شد.

زردِ عزیزم، تهیونگ حتی تویِ روز‌هایِ روشن و شب‌هایِ بدونِ ماه هم تویِ چشم‌هاش انعکاسِ ماه رو داره.

چشم‌هاشِ اون دریاچه‌ی ماه هست و من ابرِ سیاهِ بی‌رحمی که جلویِ تابشِ اون رو میگیره.

سرزنش شدن حقِ منه.
و حالا که از جیمین شنیدم اون بخاطرِ فوتِ عمویِ مادرش چند روزی رو به شهرشون برگشته، سرزنش‌ها به بیشترین حدِ خودش رسیده.

احساسِ گناه میکنم.
زردِ عزیزم چطور باید انعکاسِ ماه رو به چشم‌هاش برگردونم؟

باید دعا کنم باد بِوَزه و این ابرِ سیاه رو ازش دور کنه و به دور ترین گوشه‌ی دنیا بفرسته تا دیگه هرگز به ماه نزدیک نشه؟
یا باید خودم رو به گوشه‌ای تبعید کنم تا ناخواسته باعثِ رنجش‌ـش نشم؟
زردِ عزیزم، کاش میتونستم... ]

″جونگکوک″         
″ششمِ نوامبرِ دو هزار و نوزده″













/ Mångata /

(اسم)
معنی؛ انعکاسِ ماه در آب

[نیلی]

「𝐓𝐇𝐄 𝐓𝐈𝐌𝐄: 𝐋𝐨𝐬𝐢𝐧𝐠 𝐘𝐨𝐮 𝗜𝗜 𝐕𝐤𝐨𝐨𝐤」Opowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz