/ Time-Turner /
[ حدس میزنم دلِ مدیر ریچاردسن برام سوخته بود.
شاید هم احساس گناه میکرد. وگرنه هرگز چنین وسیلهی مهم و خطرناکی رو بهم نمیداد!زمان برگردان!
″با زمان بازی نکن! قوانین رو بخون. زمان برگردان وسیلهی پر قدرتی هست، اما عواقب و خطرات زیادی داره. پس مواظب باش و به هیچکس در موردش نگو!″
هشدارهاش رو توی مغزم تکرار میکنم و به زمان برگردانِ تویِ دستهام خیره میشم.
حتی تهیونگ هم نباید چیزی از این میفهمید!زمان تویِ دستهایِ منه!
احساسِ قدرت میکنم!خیلی کارها میتونستم باهاش بکنم. اما اولین چیزی که به ذهنم رسید، برگشتن به زمانی بود که تهیونگ چیزی از طلسم نمیدونست!
قبل از اون همه چیز بهتر بود.
اون خوشحال تر بود. قوی تر بود.زردِ زیبایِ من، با اینکه هرگز قرار نیست این نوشتهها رو بخونی، اما این بخاطر خودته!
شاید هم بخاطر خودم باشه!
ولی زردِ زیبایِ من، تحملِ دردها و غمهایِ خودم به تنهایی، راحت تر از به دوش کشیدنِ درد و غمهایِ جفتمونه.تو ناآگاهانه ولی خالصانه لبخند بزن، اونوقت من همه چیز رو تحمل میکنم!
متاسفم بخاطر همهچیز اما، تو قرار نیست چیزی رو بخاطر بیاری... ]
″جونگکوک″
″چهاردهم ژوئن دوهزار و بیست″
YOU ARE READING
「𝐓𝐇𝐄 𝐓𝐈𝐌𝐄: 𝐋𝐨𝐬𝐢𝐧𝐠 𝐘𝐨𝐮 𝗜𝗜 𝐕𝐤𝐨𝐨𝐤」
Fanfiction「 زمآن: از دست دادنِ تو 」 「 فصل دوم 」 「 کامل شده 」 ᯈ𝐀𝐛𝐨𝐮𝐭 𝐓𝐇𝐄 𝐓𝐈𝐌𝐄 𝐬𝐞𝐚𝐬𝐨𝐧 𝐭𝐰𝐨: زمان، وسیلهای برایِ انتقام از من بود و من مثل انتقامِ بیرحمیِ زمان بودم. در واقع؛ بیرحم ترین انتقامِ زمان، من بودم! من اشباع شدهترین آدمی بودم ک...