/ Breathtake Missing /[ با کُلی اصرار یونگی رو راضی کردم تا جیمین رو سرگرم کنه تا وقتی که تبدیل به جیمین شدم، با خودش رو به رو نشم و نقشههام خراب نشه.
میدونستم که این جور موقعیتها برای یونگی چقدر سخته اما خب چارهای نداشتم...با خودم فکر کردم شاید این بتونه راهی هم بشه تا یونگی و جیمین زودتر باهم دیگه صمیمی بشن و شاید بتونم زمان بیشتری به عشقی که قراره بینشون به وجود بیاد نگاه کنم و ازش لذت ببرم.
یادم میاد که تهیونگ امروز بازی داشت و توی بازی سرش آسیب سطحیای میدید.
چه بهانهٔ خوبی برای در آغوش کشیدنش!
حتی مهم نیست چقدر کارم لوس به نظر برسه.انقدر دلم برای لمس کردن و در آغوش کشیدنش تنگ شده که عقلم رو از کار انداخته...
آغوشش انگار مخدرم بود و من خمارِ آغوشش.به راحتی وارد خوابگاهشون شدم و از در نرسیده توی آغوشش پریدم!... چقدر دلتنگش بودم. چه دوری نفسگیری ازش داشتم.
انگار داشتم از هوای سرزمینی که بهش تعلق داشتم، نفس میکشیدم!
سرزمینِ آغوشش!نتونستم جلوی خودم رو بگیرم و زیر گریه زدم. تاره داشتم شدتِ احساساتی که پنهان کرده بودم رو حس میکردم.
چطور بدون اون تونسته بودم...به سرش دست میکشیدم و آسیب جزئیاش رو بهانهٔ بیقراریهام میکردم.
همه چیز فوقالعاده بود تهیونگ... فقط کاش به اسم خودم صدام میزدی
کاش اون لحن مهربون و دلداری دهندهت، من رو صدا میزدی نه جیمین.
طوری که حس کنم حتی آغوشی که تمام و کمال دارم، متعلق به من نیست! ]″جونگکوک″
″سوم نوامبر دوهزار و نوزده″[نیلی]
KAMU SEDANG MEMBACA
「𝐓𝐇𝐄 𝐓𝐈𝐌𝐄: 𝐋𝐨𝐬𝐢𝐧𝐠 𝐘𝐨𝐮 𝗜𝗜 𝐕𝐤𝐨𝐨𝐤」
Fiksi Penggemar「 زمآن: از دست دادنِ تو 」 「 فصل دوم 」 「 کامل شده 」 ᯈ𝐀𝐛𝐨𝐮𝐭 𝐓𝐇𝐄 𝐓𝐈𝐌𝐄 𝐬𝐞𝐚𝐬𝐨𝐧 𝐭𝐰𝐨: زمان، وسیلهای برایِ انتقام از من بود و من مثل انتقامِ بیرحمیِ زمان بودم. در واقع؛ بیرحم ترین انتقامِ زمان، من بودم! من اشباع شدهترین آدمی بودم ک...