/ Time Flies /
[ زرد عزیزم ؛
روزهایِ زندگی به طولانی ترین و خسته کنندهترین شکل ممکن میگذره ؛
اما وقتی صبح از خواب بیدار میشم و به تقویم نگاه میکنم از گذر سریع زمان وحشت زده میشم !تعجب میکنم که چطور این روزها سپری شد و حسرت میخورم که چقدر زود بزرگ شدم ، بدونِ اینکه یک خاطرهی خوب از این دنیا داشته باشم .
بدونِ اینکه واقعا خندیده باشم و بدونِ اینکه اگر همین لحظه بمیرم ، لحظهی مرگ با مرورِ یک خاطرهی قشنگ ، با لبخند این دنیا رو ترک کنم .
لحظهی مرگ پدر و مادرم ، تویِ ذهنم کمرنگ و کمرنگتر میشه .
من فقط یک بچهی چهار-پنج ساله بودم . حتی معنیِ مرگ رو درک نکرده بودم .وقتی که بهم گفتن اونها رفتن ، تصور میکردم که این به معنیِ یک خداحافظیِ موقته .
منِ احمق چه میدونستم خداحافظیِ ابدی وجود داره !دنیا برایِ من معنیِ حسرت رو داره .
زمان میگذره و تنها چیزی که باقی میذاره ، ردپایِ حسرتـه .زردِ عزیزم ؛
دعا میکنم یک زندگیِ طولانی داشته باشم .
میخوام خندهی واقعی رو حس کنم .
و میخوام یک تیک کنارِ تمامِ آرزوهایِ دستنیافتنیام بزنم . ]″جونگکوک″
″دوازدهم آپریلِ دوهزار و نوزده″/ Time Flies /
(اصطلاح)
معنی ؛ گذر سریعِ زمان بدونِ اینکه متوجهی گذرِ اون بشی[نیلی]
YOU ARE READING
「𝐓𝐇𝐄 𝐓𝐈𝐌𝐄: 𝐋𝐨𝐬𝐢𝐧𝐠 𝐘𝐨𝐮 𝗜𝗜 𝐕𝐤𝐨𝐨𝐤」
Fanfiction「 زمآن: از دست دادنِ تو 」 「 فصل دوم 」 「 کامل شده 」 ᯈ𝐀𝐛𝐨𝐮𝐭 𝐓𝐇𝐄 𝐓𝐈𝐌𝐄 𝐬𝐞𝐚𝐬𝐨𝐧 𝐭𝐰𝐨: زمان، وسیلهای برایِ انتقام از من بود و من مثل انتقامِ بیرحمیِ زمان بودم. در واقع؛ بیرحم ترین انتقامِ زمان، من بودم! من اشباع شدهترین آدمی بودم ک...