⌜𝐬𝐞𝐯𝐞𝐧𝐭𝐲 𝐬𝐢𝐱⌟

481 157 30
                                    

/ Intoxicated /


[ بر حسبِ تجربه‌ای که بیش از حد نزدیک شدن به تو و تاوانِ تغییرِ اتفاقات تویِ زمان بهم ثابت کرد؛ حالا بدونِ تلاش برایِ نزدیک شدن به تو، و منتظر برای توجه تو به خودم روزهام رو سپری میکنم.

بعد از کلاس‌ها به کتابخونه میرم و حسابی با نامجون دوست شدم! حتی بیشتر از زندگیِ زرد.

اما بودنِ نامجون، نبودنِ یونگی رو جبران نمیکنه.
دیروز تویِ یکی از راه‌رو ها دیدمش که با بی اهمیتی از کنارم رد شد،جوری که انگار هیچ‌وقت من رو ندیده و نمی‌شناسه!
اوه درسته! اون هیچ‌وقت من رو ندیده و نمی‌شناسه.
فقط منم که میدونم چه خاطراتِ فراموش شده‌ای با اون داشتم!

تنها منبعِ آرامش و حسِ سبکیِ این روزهام، نامجونی شده که برام کتاب میخونه.

امروز سرم رو رویِ میزِ کتابخونه گذاشتم و اون برام از شارل بودلر خوند‌.
″ مدام باید مست بود. تنها همین! باید مست بود تا سنگینی رقت بارِ زمان که تو را می‌شکند و شانه‌هایت را خمیده میکند را احساس نکنی. مدام باید مست بود.
اما مستی از چه؟ از شراب، از شعر، از پرهیزکاری... آن طور که دلتان میخواهد، مست باشید! ″

نامجون خوند و من مست شدم.
مست از فکر به تو!

شارل راست میگفت.
وقتی با فکر به تو مست شدم، دیگه سنگینی رقت بار و دردناکِ زمان رو حس نکردم.
حتی دیگه وزنِ کلمات و صدایِ نامجون رو تویِ گوشم حس نکردم.

میبینی تهیونگ؟ با فکرت مست میشم چون تو حسرتِ منی!
چون تو، مستیِ موردِ علاقه‌ی منی! ]

″جونگکوک″        

″بیست اکتبر دوهزار و نوزده″






























「𝐓𝐇𝐄 𝐓𝐈𝐌𝐄: 𝐋𝐨𝐬𝐢𝐧𝐠 𝐘𝐨𝐮 𝗜𝗜 𝐕𝐤𝐨𝐨𝐤」Donde viven las historias. Descúbrelo ahora