⌜𝐭𝐡𝐢𝐫𝐭𝐲 𝐭𝐡𝐫𝐞𝐞⌟

621 204 49
                                    

/ Smoke mate /

[ زردِ عزیزم؛
از وقتی به هاگوارتز اومدم، دنیا رویِ آفتابی و خوش‌رنگش رو داره نشونم میده!

تجربه‌هایِ جدید، دوست‌هایِ تازه و لبخند‌هایِ حقیقی.
به‌علاوه‌ی مهمونی‌ها و جشن‌هایِ شبانه‌ی نوجوون‌ها؛ و جشنِ تولدِ کریسپین! این دومین مهمونیِ من بود.

از هیجان دست‌هام می‌لرزید!
در اون لحظه، هیچ چیز به اندازه‌ی فکر به پیشنهادِ تهیونگ، برایِ رفتن پیشِ دوست‌هاش و معرفیِ من بهشون، خوشحالم نمی‌کرد!

برایِ تهیونگ خوشحالم که دوست‌هایی داره که بهش اهمیت میدن، وقتی می‌خنده خوشحال باشن، و وقتی غمگینه ناراحت باشن.

و بعد من فهمیدم که هیچ‌وقت نمی‌تونم جایِ دوست‌هایِ اون رو بگیرم!
جیمین، جین و هوسوک؛ اون‌ها فوق‌العاده‌ـن!
بلند می‌خندن، بی‌دغدغه خوش می‌گذرونن، و بی‌واهمه می‌رقصن.
اون‌ها نه گوشه‌گیر بودن، نه ساکت و نه ترسو! درست طوری که من نبودم.

پس زردِ عزیزم؛ من با لبخند و بغض به خنده‌‌هایِ تهیونگی که حالا دوستاش با من کنار اومده بودن نگاه میکردم و به این فکر میکردم که من هرگز نمی‌تونم جایگاهی که اون برایِ من داره رو، برایِ اون داشته باشم.

اون‌ها مثلِ درخت‌هایِ پر از شکوفه‌هایِ شاداب و زیبا بودن، و من مثلِ یک بوته‌ی کوچک و خشک بودم!
فرقی نداشت که چقدر عاشقِ زردِ هیجان‌انگیز و شجاع باشم، من همیشه آبیِ افسرده و غمگین¹ بودم!
فقط داشتم خودم رو گول میزدم.

من هر تلاشی برایِ یک قدم نزدیک‌تر شدن به اون بُتی که حالا به‌جایِ ترسناک بودن، زیبا‌تر جلوه میکرد، میکردم. اما جلویِ من، دیواری از جنسِ خودم و شخصیتِ نفرت‌انگیزم بود!

برایِ همین وقتی به دنبالش تویِ تراس رفتم، بی‌شک و تردید سیگاری که بهم تعارف کرد رو قبول کردم!
با خودم گفتم، هر کاری میکنم تا از این پوسته‌ی رقت‌انگیزم بیرون بیام و به اون پسرِ بُت مانند نزدیک شم. و یکی از این قدم‌ها، سیگار کشیدن با اون بود‌.
کاری که هرگز فکر نمی‌کردم انجام بدم.

تجربه‌ی کشیدنِ اولین سیگار؛ کمی ترسناک، پر از گلو درد و سوزش بود. ولی خندیدنِ تهیونگ کنارِ گوشم مثلِ مَرحم بود.
زردِ عزیزم، من اولین سیگارم رو با اون کشیدم.

وقتی که گفت من اولین کسی هستم که کنارش سیگار می‌کشه و هیچ‌کدوم از دوست‌هاش هم تا‌ به‌ حال این کار رو نکردن، دلم می‌خواست از تهِ دل قهقهه بزنم!

ما اولین هم‌سیگاریِ هم بودیم و این هر چقدر که با گلودرد همراه بود، اما باز هم دلگرم کننده و شیرین بود.

تمامِ شب‌ با حرف‌هایِ اون و تلاش‌ها و تقلا‌هایِ من برایِ نگه‌داشتنِ اون گذشت. من از هر دَری حرفی میزدم و حتی حاضر بودم تا نیمه‌شب و تا زمانی که نفس دارم، کنارش سیگار بکشم تا اون از پیشم نره.
و اون موند.

در اخر، تهیونگ یکی از بسته‌هایِ مشکی رنگِ سیگار رو بخاطرِ گرون و اصل بودن‌ بودنِـشون برداشت و خیلی به خودش افتخار کرد؛ و من تمامِ تلاشم رو کردم تا حرفی نزنم و اون رو از این کار منصرف نکنم!

زردِ‌ عزیزم؛
تهیونگ، اسمی بود که جایِ خالیِ شب‌هایِ تنهاییِ من رو پُر کرد و باعث شد درباره‌ی قدم زدن کنارش تویِ شب، خیال‌بافی کنم.

و امشب‌ بود که من فهمیدم، تهیونگ همون زردی هست که آرزو داشتم شبیه‌ـش باشم. ]

″جونگکوک″             
″بیست‌و‌ششمِ اکتبرِ دوهزار و نوزده″



















1- در روانشناسیِ رنگ‌ها، زرد رنگِ انرژی‌بخش، پویا و پر هیجانی‌ست و در هنر، موسیقی و همینطور روانشناسی، آبی رنگی‌ست که حسِ غم را می‌رساند.

[نیلی]

「𝐓𝐇𝐄 𝐓𝐈𝐌𝐄: 𝐋𝐨𝐬𝐢𝐧𝐠 𝐘𝐨𝐮 𝗜𝗜 𝐕𝐤𝐨𝐨𝐤」Where stories live. Discover now