/ Purple /
[ ″بنفش، این حس رو بهم میده که باید طوری زندگی کنم انگار که آخرین باره. خوشحال و عاشق باشم، جوری که انگار این آخرین باریه که میتونم این حس ها رو تجربه کنم.″
زمانی که زندگی برام به نحسی یک جعبهی پاندورا شده بود، حرفهای دلبرانت بود که خنده و امید رو روی لبها و قلبم نشوند.
زردِ عزیزم؛ من واقعا متاسفم!
اون حرف زد و من شیفتهی حرفهاش شدم.
اون حرف زد و من از تمام علاقههام دست کشیدم.
اون حرف زد و من عاشق بنفش شدم!″بیا هر روز همدیگه رو مثل بنفش دوست داشته باشیم. ″
درسته تهیونگ.
تو هیچوقت نمیفهمی که زندگی چقدر کوتاهه! انقدر کوتاه که تمام این هفده سال مثل یک فیلم کوتاه، به سرعت و در عرض چند ثانیه توی ذهنم مرور میشه.
و حالا که تو تنها دارایی منی، چرا مثل بنفش دوستت نداشته باشم؟
چرا برای آخرین بار دوستت نداشته باشم؟تهیونگ عزیزم؛
میخوام تا آخرین نفس، مثل آخرین بار دوستت داشته باشم.بزار این بار برات یک زندگی بنفش بسازم!
بدونِ حسرت،
بدون افسوس،
بدون اتلاف زمان،
و به رنگ بنفش! ]″جونگکوک″
″بیست و چهارم جولای دوهزار و بیست″
ESTÁS LEYENDO
「𝐓𝐇𝐄 𝐓𝐈𝐌𝐄: 𝐋𝐨𝐬𝐢𝐧𝐠 𝐘𝐨𝐮 𝗜𝗜 𝐕𝐤𝐨𝐨𝐤」
Fanfic「 زمآن: از دست دادنِ تو 」 「 فصل دوم 」 「 کامل شده 」 ᯈ𝐀𝐛𝐨𝐮𝐭 𝐓𝐇𝐄 𝐓𝐈𝐌𝐄 𝐬𝐞𝐚𝐬𝐨𝐧 𝐭𝐰𝐨: زمان، وسیلهای برایِ انتقام از من بود و من مثل انتقامِ بیرحمیِ زمان بودم. در واقع؛ بیرحم ترین انتقامِ زمان، من بودم! من اشباع شدهترین آدمی بودم ک...