به چان که بیخیال داشت قهوه اش رو میخورد نگاهی انداختم و با استرس گفتم:بنظرت رییس دانشگاه چیکارشون داره!؟!
چان ماگ قهوه اش رو از دهنش فاصله داد و گفت:لابد فهمیده این دوتا باعث و بانی تمام خرابکاری های ترم های گذشته ان میخواد گوش مالیشون بده
+:هی چان چطور میتونی این حرفو بزنی؟!
÷:جان دو دقیقه دست از نگران بودن برای اون دوتا هیولا بردار باشه
سرمو پایین انداختم و همینطور که افتاده بودم به جون ناخون بیچارم گفتم:دست خودم نیست خب
دستشو روی شونم گذاشت و با لحن شیطونی اسممو صدا زد:جان جان
سرمو بالا آوردم و به چشم های شیطونش سوالی نگاه کردم.
÷:یه دخترست از وقتی اینجا ایستادیم داره ما رو نگاه میکنه و از حرکاتش معلومه میخواد بیاد جلو ولی میترسه
بی حوصله گفتم:خب چیکار کنم؟! لابد از اون طرفدارای بیچارته
÷:اولا که طرفدارای من اصلا بیچاره نیستن و خیلیم خوش شانسن که این فرصت براشون پیش اومده تا باهام آشنا بشن و روم کراش بزنن. دوما طرفدارهای تو که بیچاره ترن تو حتی یه نیم نگاه کوچیک هم بهشون نمیندازی!... و سوما ازکجا میدونی این خوشگله طرفدار تو نیست اوم؟!
کلافه گفتم:نمیدونم
÷:بیا شرط ببندیم
+:چ... چه..شرطی؟
÷:اگه از طرفدارای من بود تو هرچی بگی انجام میدم و اگه از طرفدارای تو بود اونوقت تو باید هرچی من بگم انجام بدی
یکم ترسیدم. آخه تجربه ثابت کرده بود که چان و بک و ییبو خیلی بی رحم و ترسناکن ولی بااین وجود فقط سرمو به نشانه ی تایید تکون دادم.
چان لبخند یه وری ای زد و دستمو گرفت و سمت دختر کشوند.
دختر با دیدن اینکه داریم سمتش میریم آب دهنش رو قورت داد و با اضطراب نگامون کرد.
چان روبه روش ایستاد و با لبخند گفت:سلام خوبید خانوم
دختر گوشه ی لباسش رو توی دستش گرفت و گفت:سلام ممنونم
÷:مشکلی پیش اومده؟! انگار میخواستین بهمون چیزی بگید
دختر به من نگاه کرد و گفت:راستش میخواستم با دوستتون حرف بزنم
چان لبخند پیروزی زد و رو به من گفت:جان خانوم با شما کار دارن
لبخند مضطربی زدم و مهربون گفتم:راحت باشین لطفا
دختر که انگار خیالش کمی راحت شده بود لبخند کم رنگی زد و گفت:راستش رو بخواین من مدتیه از...
YOU ARE READING
برادر دوست داشتنی من
Fanfictionداستان حول دوتا داداش جذاب و خوشگل که بشدت به هم وابسته ان میگذره... 🚶♀️❤️💚 تیکه ای از پارت 20 فصل اول: "اون حرف میزد اما من انگار کر شده بودم فقط حرکت لبهاش رو میدیدم و چیزی نمیشنیدم خسته بودم زیاد فقط تونستم باصدای آرومی که خودمم بزور بشنوم بگ...