🍂
میخواهم با کسی بروم
که دوستاش میدارم
نمیخواهم هزینهی این همراه شدن را
حسابوکتاب کنم
یا اینکه به خوبی و بدیاش فکر کنم
حتا نمیخواهم بدانم دوستام دارد یا نه
فقط میخواهم با آن کسی بروم
که دوستاش دارم...■شاعر: #برتولت_برشت
-:جان رسیدیم
با شنیدن صداش، سرمو از روی پنجره برداشتم و بدون اینکه چیزی بگم کمربندو باز کردم و از ماشین پیاده شدم،
ییبو هم چند ثانیه بعد پشت سرم از ماشین پیاده شد اینو از صدای بستن در ماشین فهمیدم،
زودتر از ییبو وارد خونه شدم و بی توجه به سروصدایی که از آشپزخونه میومد سمت پله ها رفتم تا هرچی زودتر به اتاقم برسم،
درو پشت سرم بستم و سمت تختم رفتم و روش نشستم،یه جورایی هنوز توی شوک اتفاقی که داشت میفتاد بودم، هم ترسیده بودم هم گیچ،
به تاج تخت تکیه دادم و زانوهامو بغل گرفتم و سرمو روی زانوهام گذاشتم،
یه حس عجیبی داشتم هم دلم میخواست تنها باشم هم دوست داشتم ییبو الان کنارم بود،همینجوری باخودم درگیر بودم که در اتاق باز شد و چند ثانیه بعد تخت بالا و پایین رفت و دستی بازومو گرفت و صداش توی گوشم پیچید:جان جان
سرمو از روی زانوهام برداشتم و نگاش کردم، توی چشم های قشنگش نگرانی موج میزد، کنارم روی تخت نشست و دست هاشو باز کرد و گفت:میای بغلم؟!
بدون هیچ حرفی خودمو توی بغلش انداختم و صورتمو به قفسه ی سینش چسبوندم، دستشو لای موهام برد و گفت:باهم حرف بزنیم
+:اوم
-:الآن ترسیدی؟
+:اوم
-:میدونی منم ترسیدم؟
+:تو چرا؟!
-:سوال داره آخه؟
+:اوم
-:بانی احمق
بیشگونی از پهلوش گرفتم و با حرص گفتم:یا مگه نگفتم بهم نگو بانی
-:بانی خب بااون دندونای خرگوشیت توقع داری چی صدات کنم
سرمو بالا اوردم و توی چشم هاش خیره شدم و گفتم:من اسم دارم اسمم جااانه
سرشو کج کرد و گفت:عه خوب شد گفتی من تاحالا نمیدونستم اسمت چیه مستر شیائو
+:ییبووو
-:جووونم
+:پسره ی خل و چل
گونمو بوسید و گفت:من خل و چلم؟! پس تو چی هستی؟
روبه روش روی تخت نشستم و دستمو زیر چونم گذاشتم و ادای فکر کردن در آوردم و گفتم:اممم من عاقل باهوش جذاب خوشگل...
YOU ARE READING
برادر دوست داشتنی من
Fanfictionداستان حول دوتا داداش جذاب و خوشگل که بشدت به هم وابسته ان میگذره... 🚶♀️❤️💚 تیکه ای از پارت 20 فصل اول: "اون حرف میزد اما من انگار کر شده بودم فقط حرکت لبهاش رو میدیدم و چیزی نمیشنیدم خسته بودم زیاد فقط تونستم باصدای آرومی که خودمم بزور بشنوم بگ...