〇🍂
عشق کلید درهای ناگشوده است
راهیست که تو را تا ورای وقت میبرد
لحظه است
فراسوی مرگ است
یگانه ابدیت موقت ماست
عشق گمشدن در دقایق است
آینهیی میان همهی آینهها
ستایش بتیست
آفرینش بتی از آدمی.
زمان از درد آفریده شده است
لحظه
سقوط است
عشق خطر کردن است.
غوطهخوردن در بیانتها
و دیگری ژرفای ماست.■شاعر: #اکتاویو_پاز [ Octavio Paz • مکزیک، ۱۹۹۸-۱۹۱۴ ]
■ | √●بخشی از شعر «سرودی به پاس یک باور»
باورم نمیشد از بوسه ی من و ییبو توی پارکینگ فیلم گرفته بودن،
با گرفته شدن مچ دستم، نگامو از گوشی گرفتم و به ییبو دادم،
هرچند توی چشم هاش نگرانی موج میزد اما لبخندی بهم زد و گوشی لو رو ازم گرفت و بهش برگردوند،#شیائو جان بین تو و برادرت چه رابطه ایه؟
با شنیدن صدای یکی از همکلاسی هام، نگامو از ییبو گرفتم و بهش دادم، باورم نمیشد کل بچه ها دورمون جمع شده بودن و با کنجکاوی نگامون میکردن،
نمیدونستم چی باید جوابشونو بدم، اصلا چی باید بگم، مغزم اصلا کار نمیکرد،
÷:منظورت چیه چه رابطه ای بینشونه؟!
لو کنارم ایستاد و بانگرانی به جمعیت خیره شد،
سو لیانگ به بک نگاه کرد و با تمسخر گفت:نگو که کلیپ بوسه ی عاشقانشون توی پارکینگ دانشگاه رو ندیدی
بک سمت من و ییبو چرخید و چند ثانیه به چهره ی رنگ پریده ی من و چهرع ی خنثی ییبو خیره شد،
÷:چه جالب، شما دوتا همو میبوسین و بهم نمیگین؟واقعا که! به شما هم میشه گفت دوست،مگه نمیدونین من دلم محرم اسراره، ببینین آهم دامنگیرتون شد لو رفتین، نوچ نوچ نوچ
×:بک الآن وقته مسخره بازیه مگع؟!
بک رو به چان کرد و گفت:همیشه وقت مسخره بازیه، نگاه کن قیافشونو، انگار بار اولشونه همو میبوسن
#منظورت چیه؟! یعنی از خیلی وقت پیش باهمن؟
چان چشم غره ای به بک رفت و سمت لیانگ برگشت و بااخمی که روی پیشونیش نشستع بود گفت:جمع کنید این مسخره بازیتونو، چون دونفر همو بوسیدن دلیل نمیشه که رابطه ی باهم داشته باشن، تازه شما نزدیک سه ساله جان و ییبو رو میشناسین و از رابطه ی گرم و صمیمیشون خبر دارین، چطور میتونین با دیدن یه کلیپ مسخره که معلوم نیست به چه نیتی گرفته شده و به دستتون رسیده، بهشون حمله کنین و اونها رو بازخواست کنین؟
#ما فقط میخواهیم واقعیتو بدونیم
=هرچقدرم رابطشون صمیمی باشه ولی بازم دلیل نمیشه لبهای همو ببوسن
YOU ARE READING
برادر دوست داشتنی من
Fanfictionداستان حول دوتا داداش جذاب و خوشگل که بشدت به هم وابسته ان میگذره... 🚶♀️❤️💚 تیکه ای از پارت 20 فصل اول: "اون حرف میزد اما من انگار کر شده بودم فقط حرکت لبهاش رو میدیدم و چیزی نمیشنیدم خسته بودم زیاد فقط تونستم باصدای آرومی که خودمم بزور بشنوم بگ...