part9

1.8K 213 11
                                    

د.ا.ن.هری
الان تقریبا یه ربع توراهیم و این امی کوچولی اندازه دوساعت غرغر کرده و من واقعا نمیدونم چجوری میخوام تو این مدت که مامانم اینجاست تحملش کنم و مطمعنم که یکی از بدترین هفته های عمرم درانتظارمه...
اگه لازمش نداشتم قسم میخورم خودم از ماشین پرتش میکردم بیرون!
د. ا .ن. جسی
این پسر روانی دوساعت داره به روبه روش نگاه میکنه و جواب منو نمیده
منم از تمام قدرت رو مخ بودنم استفاده کردم ولی این لعنتی زورش میاد جوابموبده اما قیافش داره داد میزنه که کلافه شده
_ببین هری برای اخرین بار از می پرسم داری منو کدوم گوری میبری?
بازم سکوت...
باشه خودت حواستی!
بادستم قفل ماشینوباز کردم و دستمو گذاشتم رو دستگیره در رودادزدم:
تا۳میشمرم اگه نگی خودمو پرت مکنم پایین ۱..۲
درو یه کوچولو باز کردم که دیدم یه دست خیلی سریع اومد و درو بست
ه_چیکار میکنی روانی?

_هری بیا منطقی صحبت کنیم الان تو منو یه جورایی دزدیدی و راجبه من کلی عقده داری حرفم که نمیزنی حق بده که بترسم ام...

خودمم از ارامش خودم تعجب کردم...
ترمز زدوگفت

ه_رسیدیم لطفا اروم باشو بامن بیا تو خونه تا من همه چیو بهت توضیح بدم
نترس باورکن کاریت ندارم فقط میخوام راجبه یه چیزمهم باهات صحبت گنم پس بهتره یکم بزرگونه رفتار کنیم...الان بدون هیچ فرارو دیوونه بازی پیاده شو...
یه نفس عمیق کشید و ادامه داد :لطفا..

صداش به اندازه ای قانع کننده بود که الان رو کاناپش با یه قهوه تودستم نشسته روبه روم ومنم زل زدم بهش تا ببینم هدفش از این ادم ربایی چی بوده!
یکم از قهوه داغم مزمزه کردم و گفتم
_خب شروع کن منتظرم...
ه_خب راستش...
_______________________________________________________________________

اینو همین الان جو گیر شدم گذاشتم...
کمه دیگه چون جو گیرشدم!!!!
این دو تا پارتو بترکونین تا قسمت بعدو بذارم
مرسی از حمایتتون:-)
کیا جغدن مثل من?????!!!!

Mistake Where stories live. Discover now