ه-خب راستش باید قبلش بهم قول بدی که راجبه حرفایی که میزنم خوب فکر کنی چون من واقعا وقت زیادی ندارم ...باشه؟
احساس می کنم هریم مثل منه بی خیال و بی فکر اما هروقت وقتش بشه جدی میشه و بنظرم الانم از همون وقتاس ...خوبه حداقل یه نقطه مشترک با هم گروهیم...
-باشه قبوله
-ه پس وسط حرفم نپر و فقط گوش کن ...لطفا
نور کم فضا باعث شده جو خیلی جدی بنظر بیاد و بعداز هرجمله ای که میگه هیچ صدایی جز نفس کشیدن نمیاد..من دارم از فضولی میمیرم که بفهمم این به اصطلاح موضوع مهم چیه که هری در عرض این یک ساعت 3 بار از کلمه لطفا استفاده کرده!
-باشه بگو
-پس قول میدی تا اخرش گوش کنی و کله شق بازی درنیاری؟
اخی اخه کی دلش میاد به این چشمای گردشده سبز بگه نه...نمیدونم ولی واقعا میخوام بهش گوش کنم با اینکه نمیدونم جریان چیه ولی دلم براش میسوزه..
-اره قول میدم
هرییه قلپ از قهوه اش خورد و لیوانشو گذاشت روی عسلیه روبه روش....ا راستی چه خونه قشنگی!!!تو حال همه چی قهوه ای و کرم بود با این که خیلی کوچیک بود اما نقلی و بامزه بود...اه اه چقد شلخته همه لباساش رو زمین و مبل ریخته بود داشتم خونه رو انالیز میکردم و حواسم کلا از این اقای دستپاچه ای که جلوم نشسته بود پرت شده بود تا اینکه یه صدا از خودش در اورد(منظورش اینه صداشو صاف کرد)
ه-میشه حواستو رومن بزاری ؟؟؟بعدا هم میتونی خونه رو ببینی !مثلا گفتم موضوع مهمه ها!
-باشه ببخشید شروع کن
وات؟ببخشید از کجام اومد دقیقا؟؟؟!!!
ه-خب....من تو 15 سالگی یه دوست دختر داشتم به اسم باربارا که 1سال و 6 ماه و 9 روز باهم بود که اون بعد از یه اتفاق مرد و همه منو مقصرش میدونستن ولی همه به غیر از خانوادش میدونستن که من هیچ کاره بودم ...قسم میخورم من برق چشاشو دیدم این همون هریه؟ه-بعد از اون من دیگه با هیچ دختری کاری نداشتم حتی تلاشم کردم با سربه سر گذاشتن دخترا همونطور که رابطموبا اون شروع کردم با بقیه هم امتحان کنم شایداز یکیشون خوشم اومد ..اما هیچ کدوم جای باری رونمیگرفتن...تا اینکه مامانم از دستم خسته شدو گیر داد که باید با یکی از دوستای جما خواهرم یه رابطه رو شروع کنم چون اونطور که میگفت اون از دبیرستان منو دوست داشته اما من واقعا نمیتونستم به چیزی غیر ازباری فک کنم...برای همین تصمیم گرفتم از همه دور شم و بیام اینجا برای همین از چشایر اومدم اینجا ...مامانم اول برای اومدنم خیلی مخالفت میکرد و میگف دوبار افسردگی میگیرم مثل اوایلی که عشقمو از دست دادم اما من بهش گفتم از خواهر دوستم خوشم اومده و برای اون دختر میخوام مهاجرت کنم
![](https://img.wattpad.com/cover/37908799-288-k981719.jpg)