برگشتم نگاش کردم یه نیشخند زدو سرشو به نشونه تاسف تکون داد....چرا؟...
بی خیال بابا...
خواستم سوارماشین جاستین بشم که یادماشین خودم افتادم روبه جاستین گفتم:
اه جاستین چرا نگفتی میای من ماشین اوردم....
ج-خب اشکال نداره عزیزم میتونی توبری خونه شب میام دنبالت بریم کلاب.
-کلاب؟
ج- اره ساعت 8 میام دنبالت !
سرموتکون دادمو روبه کارا گفتم :
خب پس توام بیا بامن بریم جاستین شب میاد دنبالمون
ک- نه من میخوام برم واسه خونه یکم خوراکی بخرم توبرو راهمون بهم نمیخوره من باجاستین میرم...جاستین میسشه منو ببری؟
ج- اره اشکال نداره...
یه نگاه به دوتاشون کردم :
باشه برید شب میبینمتون.
ج-فعلا
ک:بای
رفتن....
.
.
.
منم رفتم خونه توراه به اون پسر موفرفری فک کردم ...نمیدونم ولی به نظرم ..خب یکم جذابه ...اره یکم که نه خیلی..
اما باید تواولین فرصت اسمشو بفهمم ....به هرحال باید واسه نمره درسمونم که شده باهم کنار بیایم..
رفتم یهدوش گرفتمو ولباسمو پوشیدم
شاعت شیشه ...من همیشه زود اماده میشم ...یه پیرهن جذب مشکی باکفشای پاشنه بلند مشکیم رو پوشیدم موهای بلوندمو صاف کردمو ریختم پشتم یه ارایش ملایمم کردماما برای اینکه زیاد ساده به نظرنیام یه رژ پرنگ قرمز زدم خب...امادم...یه سلفی از تو اینه از خودم گرفتم . پست کردم به اینستا زیرش نوشتم: