part36
یه بار دیگه منه لعنتی باید دوست دختر کسی بشم ...اونم چی دوست دختر فیک کسی ...و اونم کی لوک همنگیز معروف...من نمیدونم این چقدر قرار طول بکشه ولی ارزو میکنم همه چی زودتر به خوبیو خوشی تموم شه...ولی الان که فکر میکنم میفهمم این عالیه که من زیاد توی فکر گذشته با شنیدن اسم «دوست دختر تقلبی »فرو نرفتم!پس این یعنی من توی فراموش کردن ۴سال پیش موفق بودم!(😭)
ویلسون جلوی چشم خودم مبلغ اولیه ی کاری که باید براشون می کردمو ریخت به کارتم ...که خب مبلغ کمی نبود...من اونجا تونستم بفهمم که لوک راضی به این کار نیست و خب..از من خوشش می اد...البته این که از اولین باری که همو دیدیم معلوم بود...
یه بار دیگه به برنامه نگاه کردم ...همه چی اوکی بود به جز اینکه نوشت بودن اگه توی مراسم AMA جایزه ای بردن باید همو ببوسیم !کار سختیه ولی نشدنی نیست...یعنی اصلا برام مهم نیست ..وقتی همه چی فیکه !ای کاش فردا خونه ی لوک همه چی خوب پیش بره...حتی قسمت بوسیدنمون...!!!
برنامه رو گذاشتم کنار و رفتم زیر لاحاف و چشامو بستم...
######
صبح که از خواب پاشدم
بدون اینکه اختیاری داشته باشم فکرم پیش لوک رفت...جوری که امروز باهم رفتار می کنیم نمیدونم چجوریه ولی آرزو میکنم جو زیاد سنگین نباشه!
صبحونه رو خوردم ...
همینطور ناهار ...
لعنتی...نمیدونم چراوقتی دوس داری زمان کند پیش بره ..بر عکس خیلی سریع پیش میره...در حدی سریع که الان وقت اماده شدنمه!
رفتم سراغ کمدم ولباسای ساده ای پوشیدم
یه شلوار لی و یه تی شرت و سوئیشرت و یه کلاه
آدرس خونه ی لوک رو توی گوشیم وارد کردم و راه افتادم سمت خونه آقای همنگیز!