part40
ل:همه چی خوب پیش میره جسی ...نگران هیچی نباش..فقط به دوربینا لبخند بزن ...بزنید بریم بچه ها !
لوک گفت و پسرا دادزن :یسسسس
و من بهشون خندیدم...لوک از وقتی تو ماشین نشستم یه جوری به من نگاه میکنه ...اول که منو دید واقعا انگار هنگ کرده بود و بعد گفت که خیلی خوشگل شدم
اول از همه لوک از لیموزین پیاده شد و دستشو اورد تا منو از ماشین پیاده کنه ...مطمئنم که همه دوربینا زوم کردن تا منو ببینن ...نفس عمیقی کشیدم دست لوک روگرفتم ...و ...فقط صدای چیک چیک دوربینا بود که میشنیدم ..به لوک لبخند زدم و باهم روی فرش قرمز شروع کردیم به راه رفتن در حالی که من بازوی دوست پسر عزیزمو گرفته بودم...دوست پسر فیک عزیزم!
توی جایی که فناهم بودن پا گذاشتیم و اونا تا من و لوک رو دیدن شروع کردن به حرف زدن و من فقط بعضی از حرفا رو مثل :
«اون چقد زشته
اون چقد خوشگله
پس داشت اینو قایم میکرد
و
این کجاش از من بهتره »
رو میشنیدم !
لوک واسه همه ی طرفدارا دست تکون داد و سرشو نزدیک گوش من اورد که همون لحظه همه ی فنا باهم جیغ کشیدن...اونا واقعا دیوونه ی این پسرن !
لوک اروم در گوشم زمزمه کرد :
به حرفای بدشون توجه نکن ..
سرمو تکون دادم و به هم لبخند زدیم ...راستش اونم با این کت شلوار مشکی و کراوات قرمز خیلی خوب به تظر میرسه...اما من اینو هیچوقت به خودش اعتراف نمیکنم !
مابالاخره وارد سالن شدیم...توی اون شلوغی که همه جا پر از خبرنگار بود که داشتن با سلبریتیا مصاحبه میکردن من فقط تونستم چند نفرو بشناسم...چون من زیاد با خواننده ها میونه ی خوبی ندارم ...
بین اون همه ادم معروف فقط تونستم نیکی میناژ و گروه فیفت هارمونی رو بشناسم ...از نیکی میناژ یه موزیک ویدیو دیده بودم و از گروه فیفت هارمونی شات گرفته بودم !
پسرا اومدن و کنار ما وایسادن ...ویه مصاحبه گر و یه فیلمبردار سریع اومدن روبه روی ما
اول یکم راجبه البوم جدید و نظرشون راجبه اینکه جایزه ای میبرن یانه پرسید و من رو اصلا آدم حساب نکرد ...ومن توی این ۱۵ دقیقه فقط لبخند میزدم و به شوخی ها و تیکه های باحال پسرا به مصاحبه گر می خندیدم...اونا واقعا پسرای باحالین ...
م:خب لوک ...پس دختر زیبایی که اینهمه وقت قایمش میکردی ایشونه!؟
اون کفت و به من اشاره کرد
لوک لبخندبزرگی زد و گفت:
آره جسی دوست دختر منه!
گفت و به من لبخند زد
م:خب اوضاع بین شما دوتا چطوره؟
ل:ما خوبیم...ما واقعا خوبیم ..جسی دختریه که من همیشه توی تصوراتم داشتمش...
گفت و سرشو تکون داد
م:خب جسی..تو راجبه رابطتون چه فکری می کنی؟
بالاخره نوبت من شد تا حرف بزنم!
ج :من فکر می کنم که این خیلی عالیه که کسی رو داشته باشی که مطمئن باشی دوسش داری و دوست داره..
تا من این حرف از دهنم اومد بیرون پسرا دست زدن و گفتن :
اوووووووو
و منو لوک مثلابرای این که خجالت کشیدیم سرمونو انداختیم پایین و خندیدیم
بعله همه ی کارا و حرفا طبق برنامه پیش رفت..!
اون مصاحبه گر از ما خدافظی کرد و ما رفتیم تا روی رد کارپت عکس بگیریم و به نظرم این خیلی کسل کننده بود که وایسم و به تک تک دوربینا با حالت های مختلف نگاه کنم تا ازم عکس بگیرن...ولی این کارو کردم !
داشتیم سمت سالنی که قرار توش بشینیم میرفتیم که...
اشتون:لعنتی..بچه ها بدویید دنبالم
####
کلوم:اشتون مجبور بودی نوشابه بخوری موقع راه رفتن ؟
کلوم باحرص گفت و به اشتون نگاه کرد ...
اشتون:صبر کن الان درست میشه...
لوک:پووووف ..لعنتیا نیم ساعت از شروع مراسم گذشته ..
اشتون نوشابه ای که تو دستش بود رو ریخته رو شلوار سفید رنگش و ما الان نیم ساعته تو دستشویی منتظریم تا اقا گند کاریشو درست کنه !
مایکل:خوبه دیگه اشتون معلوم نیست ..بچه ها سریع بدویید بریم!
همه سرامون رو تکون دادیم و دوییدیم سمت سالن
از در فرعی ای که از صدای اهنگ میشد فهمید نزدیکه استیجه رفتیم تو وبا ورود ما همه ی دوربینا ما رو نشون دادن
بازوی لوک رو گرفتم و باهم به سمت صندلیا رفتیم
مثل اینکه یه گروه داشتن اجرا میکردن ...توی شلوغی ای که همه سرپا وایساده بودن وقت نداشتم به اطرافم نگاه کنم ولی صدای کسی که میخوند داشت میومد...یه صدای خیلی اشنا..
somehow it feels like nothing has changed
یه جورایی احساس میکنم هیچ چیز عوض نشده
Right now my heart is beating the same
الان قلبم همونطور میتپه
Out loud someone's calling my name
یکی داره بلند اسمم رو صدا میکنه
It sounds like ...
صداش شبیه ..
یهو صدای بوق اومد و خواننده ادامه نداد..همه صداها قطع شد..
به استیج نگاه کردم ...
خودش بود ..داشت به من نگاه میکرد و میکروفون از دستش افتاده بود...
...i'm in love with 3ghesmate baad😋😍❤️🙈😂
nzr?:)
![](https://img.wattpad.com/cover/37908799-288-k981719.jpg)