صبح که از خواب پاشدم بدون اینکه چشمامو باز کنم دستمو انداختم تا جای هری رو چک کنم اما نبود
چشمم رو باز کردم که مطمبن شم...و شدم
پس پاشدم رفتم دستشویی و کارمو انجام دادم و مسواکم رو زدم (بچم کارشو انجام داده😅)
و رفتم طبقه پایین تا هری رو پیدا کنم که بوی بیکن به مشامم خورد ..پس رفتم سمت اشپزخونه و دیدم بعععلههه یک عدد سیکس بک جلوی گاز وایساده و تا صدای پامو شنید برکشت طرف من ..
من واقعا نمیدونم باید باهاش بعداز حرفا و بوسه ی دیروز چجوری برخورد کنم ..پس گذاشتم اول اون شروع کنه
ه:چه عجب بیدار شدی زیبای خفته ..صبح بخیر
موهای جلوی چشممو پشت گوشم گذاشتم و صبح بخیر گفتم
ه ـ چرا اونجا وایسادی بیا بشین
اون همینطور که دستش دوتا بشقاب بود گفت و به سمت میز رفت و با سرش به منم اشاره کرد که بیام
سرمو تکون دادم و رفتم صندلی کنارش نشستم
روی میز همه چی بود ..وقتی میگم همه چی یعنی همه چی
شیر ،شیرکاکایو،اب پرتقال،کره،پنیر ،نون تست،بیکن،نیمرو،مربا،نوتلا و...
حتما صبح زود رفته خرید چون من اینهمه چیز نداشتم
ج :واقعا مجبور نبودی اینهمه چیز درست کنی ...مرسی😊
خیلی مودبانه ازش تشکر کردم
ه:اشکالی نداره جس من خودم خواستم اینارو درست کنم
اینو گفت و بهترین لبخندشو بهم زد
لبخند کوچیکی زدم و شروع کردم به خوردن صبحانه
.
.
.
تو راه خونه هری
بعداز جمع کردن صبحونه من از هری خواستم که منو ببره پیش آنه تا ازش بابت خراب کردن شام دیشب عذر خواهی کنم ...ففط نمیدونم زین چیزی تعریف کرده براشون یانه؟
تو ماشین هردومون ساکت بودیم ...ولی این سکوت اصلا ازار دهنده نبود ...اتفاقا حس خیلی خوبی بهم میداد
تا این که هری سکوتو شکست
ه : راستی جسی یاد یه چیزی افتادم
ج:چی
ه:فرداااااا ...استاد اسمیییییت...پروژههههههه
ج:وااای اصلاریادم نبود حالا چیکار کنیم ؟؟؟تازه ما کارای اولیه مونم تحویل ندادیم..پوووففف
دستامو گذاشتم رو صورتم ..واقعا این اتفاقای دو سه هفته اوقد زیاد بود که همه چی رو فراموش کرده بودم..خوب شد اتفاقای بدمون خورد به روزای تعطیلی وگرنه نمیدونستم باید چیکار میکردم....
الانشم نمیدونم...
ج:حالا چیکارکنیم؟
ه:نگران نباش من یه جایی رو میشناسم که بعد از خونه من میریم اونجا البته قبلش میریم خونه تو تا دوربینتو برداری
لبخند زدم و سرمو تکون دادم
**********
ج:من اومدم که ازشما بابت شام دیشب و اتقاقی که افتاد معذرت خواهی کنم ...من واقعا حالم بد شد
من الان روبه روی مادر هری ایستادم و هری به به چارچوب در تکیه داده و منتظره که من برم پیشش
ا:از دیدن پسر من حالت بد شد؟...چون اونم حالش بد شد و من هر چقدر تلاش کردم که حرف بزنه هیچی نگفت ..پس من از تو توضیح میخوام
اون بایه لحن جدی گفت و ابروهاشو انداخت بالا
ولی ..هه نه تو از من توضیح نمیخوای
خواستم دهنمو باز کنم و بگم که نمیتونم توضیح بدم اما هری زودتراومد وگفت
مامان جسی نباید ونمیخواد که توضیح بده چون من نمیخوام که حالش بد بشه ..پس لطفا روزمونو خراب نکن ..و فقط بدون پسرت کثیف ترین کاریو که میتونسته با یه دختر بکنه کرده و بهش بگو تا اطلاع ثانوی جلوی چشم منو دوست دخترم پیداش نشه ..وگرنه من ضمانت نمیکنم سالم برگرده خونش
ودست منی که هنوزتو شک جدیدت و طرز حرف زدنه هری با مامانش بودم رو عین یه اسکلت کشید و برد سمت در اما بعد دوباره برگشت سمت مادرش و گفت
در ضمن من شب بعد شام برمیگردم
ودروبستو رفتیم سمت ماشین...
********
سلام
خب اینم از این کم بود اما زود بود😅
میخواستم بگم ببینم موافقید یه GPتو تله بزنیم و خودمون باشیم
توش هرکاری خواستید میتونید بکنید مثلا اونایی که فن فیک مینیویسن میتونن به بقیه معری کنن منم میتونم بیشتر باهاتون اشنا شم !موافقید یانه؟من تعداد نفراتو میبینم اگه از ۱۵تا یا ۲۰تا بیشتر بود بهتون خبر میدم لطفا همه بگن ..من خودم خیلی دوست دارم که یه GP داشته باشیم
