ه-میشه سریع تر بگی من واقعا باید برم دست شویی...از صبح نرفتم!!!
اه اه پسر چندش ادم که صب از خواب پا میشه باید بره دستشویی!
ج-ایییی پاشو برو ببینم ..مامانت چیزی خاصی نگفت گفت تا حالا سکس داشتید منم گفتم اره حالا گمشو برو تا گند نزدی رومون
ه-خب میمیردی زود تر بگی
گفت و دوید سمت دستشویی..
+ساعت 4 +
منو هری باهم غذا درست کردیم که هروقت انه از خواب پاشد بخوره چون بیچاره از صبح هیچی نخورده خودمونم واسه شام میخوریمش
تا هری از اشپزخونه اومد و بغلم نشست موبایلم زنگ خورد من پاشدم و از رو اپن برش داشتم...لولو بود
ل-سلام جسیکا چطوری
رفتم نشستم سرجام پیش هری..
ج-خوبم تو چطوری؟
-عالییم عزیییییزم
منو لویی عادتمونه که برای مسخره بازی از این کلمات مسخره استفاده کنیم
-خب عادیه که تو همیشه عالی باشی..کاری داشتی گلم؟
لویی از اون پسراس که هیچ وقت تا حالا ندیدم ناراحت باشه فقط یه هفته بخاطر فوت باباش ناراحت بود که بعد از دیدن ارثی که براش مونده خوشحال شد..
-اره عسلم
-خب بگو عشقم
- امشب تولد دوست دختر یکی از دوستامه بهم گفته یکی رو با خودم بیارم خواستم بگم حاضر شو میام دنبالت
-باشه عزیزم ساعت چند؟
وقتی این جمله رو گفتم دیدم هری داره بشکن میزنه و پیس پیس میکنه(نمیدونم چرا این حرکت هری روتونستم خوب تصور کنم:/)
به لویی گفتم
ج-یه لحظه گوشی
و برگشتم طرف هری
ج-چیه هی پیس پیس میکنی؟
ه-کیه؟
ج-دوستم
ه-پسره؟
-اره
ه-جایی میخواد ببرتت؟
-اره ولی اصن به توچه؟
ه-توامشب هیجا نمیری