part62
د.ا.ن جسی
دوهفته گذشته و من بالاخره تونستم درک کنم الان چقد ازاد و خوشحالم چون هفته ی اول اصلا باورم نمیشد که هری اون قرار داد لعنتی رو پاره کرد!اون قشنگ پارش کرد...خیلی راحت !
من الان خوشحالم...من کاملا احساس خوشحالی می کنم بعد از اینهمه سال زندگی...چون حس میکنم زندگی دیگه بهتر از این نمیتونه باشه !
من هرچیزی که میخوامو دارم...
فقط بین این همه خوشبختی دوتا چیز اذیتم میکنه !
یکی هیت گرفتن از فنا که کم کم داره کم میشه و جاشو به دوس داشتن میده و یکی لوک ...من خیلی راجبش احساس بدی دارم واسه همین چند روزه تصمیم گرفتم باهاش یه قرار بزارم و همه چیو بهش توضیح بدم..شاید اینجوری از عذاب وجدانی که دارم کم شه...
فکرو خیالو گذاشتم کنار و کلیدو از کیفم دراوردم
امروز خیلی روز پرکاری بود برام...و من شدیدا به یه دوش اب گرم احتیاج دارم
درو باز کردم و ...
وات د فاک ؟!
خونه کاملا بهم ریخته !
کوسنا از رو مبل افتادنو میز کاملا برعکس شده!کنترلای تلوزیون و دی وی دی روی زمین افتادن و تقزیبا خورد شدن !
حتما کار دزده
نکنه هنوز تو باشه ؟!
من که جرعت تو رفتن ندارم...
نفس عمیقی کشیدم و اومدم از خونه بیرون و درو اروم بستمو دویدم سر کوچه !
تنم داره از ترس میلرزه و اشکایی که دارن تو چشمام جمع میشنو کنترل کنم...
من الان دقیقا باید چه غلطی کنم؟
فک کنم باید به هری زنگ بزنم ..اره این بهترین راهه...
د.ا.ن هري
امروز خيلي كار كردم ، كلي آهنگ نوشتم كه بايد درستشون كنم
دستامو روي صورتم كشيدم و يه نفس عميق كشيدم الان تقريبا دو هفته اس كه ما اون قرارداد رو بهم زديم
و من واقعا احساس ميكنم جسي از ته ته دلش خوشحاله
امروز اصلا باهاش حرف نزدم ، گوشي رو برداشتم كه بهش زنگ بزنم كه بلافاصله زنگ خورد باعث شد جا
بخورم و گوشي از دستم افتاد
خم شدم برش دارم ، ديدم جسي داره زنگ ميزنه
ه: جسي؟
ج: هري چرا دير جواب دادي؟؟
صداش ميلرزه نكنه اتفاقي افتاده باشه؟؟؟
ه: ببخشيد عزيزم گوشي از دستم افتاد ، اتفاقي افتاده؟؟
ج: هري همين الان از سركار رسيدم خونه
يكي اومده تو خونه ام و اونجارو بهم ريخته ، من من من نميدونم اون هنوز تو خونه اس يا نه ميتونم بيام پيش تو؟
گفت و نمیتونست جلوی گریه کردنشو بگیره
ه: صبر كن ببينم ، الان تو كجايي؟ معلومه كه ميشه بياي ، من الان ميام دنبالت
ج: من الان دارم ميرم سمت سر كوچه هري
ه: اوكي الان خودمو ميرسونم عزیزم ...تو فقط اروم باش خب؟میخوای باهات تابرسم اونجا حرف بزنم؟
ج:نه نه من خوبم اینجوری ممکنه برات اتفاقی بیوفته
وات د فاک؟ كي ميتونه رفته باشه اونجا؟
ه:من زود میام جسی..
با سرعت تمام به سمت خونه ش حركت كردم ، تا رسيدم ديدم سر كوچه ايستاده و رنگش مثل گچ سفيد شده
سريع پياده شدم و محكم بقلش كردم و موهاشو بوسيدم ...
لعنتی حتی بااین که دیشب باهاش بودم بازم دلم براش تنگ شده بود
تا اومد حرف بزنه بغضش تركيد ...
ه: ششش ، هيچي نيس ، من مواظبتم عزیزم ..اروم باش
ج: هري اگه هنوز اونجا باشه چي؟
ه: تو ديگه پاتو اونجا نميزاري
ج: ولي...
ه: ولي بي ولي تو باید بیای پیش من ، فردا يكيو
ميفرستم تا وسايلاتو بياره
ج:اما اون دزد بوده دیگه نمیاد ...من نمیخوانم مزاحمه تو بشم
ه:مشکل همینه ...من فکر نمیکنم کار دزد باشه...خدا میدونه اگه دوباره بیانو تو خونه باشی چه اتفاقی میفته
توی دستم لرزید و لباسمو چنگ زد...اون خیلی ترسیده
ج: مرسي هري من نميدونم اگه تورو نداشتم چيكار ميكردم ...
ه: بزار يادمون نره كه همه ي اينا به خاطره منه
لبخندی بهش زدم و درماشینو براش باز کردم
سوار ماشين شديم و به سمت خونه حركت كرديم...
فقط کافیه بفهمم کار کدوم عوضی ایه!