وقتی رسیدیم خونه هری، من به انه اشپز خونه و هال رو نشون دادم و هری ساک مامانشو برد بذاره تو اتاق مهمان ،وقتی هری اومدپایین به و به جمع دونفره ی من و انه اضافه شد انه لپ هری رو بوسید ورو کرد به من و یه لبخند زیبا به من زد و گفت
میشه اتاقمو بهم نشون بدی عزیزم من واقعا خستمو از کم خوابی دارم میمیرم
منم متقابل بهش یه لبخند زدمو سرمو به نشانه بله تکون دادم و به سمت پله های چوبی هدایتش کردم ودر اتاقشو براش باز کردم وبردمش تو اتاق و گفتم
اگه چیزی لازم داشتید بگید براتون بیارم من تا وقتی بیدار شید همینجام
دستگیره در رو گرفتم تا باز کنم که گفت
جسی عزیزم میشه چند لحظه باهات صحبت کنم ؟...
اوه
بهش نگاه کردم و گفتم
حتما
نشست رو تخت و با دستش به جای خالی بغلش اشاره کردو منم رفتم و پیشش نشستم
وای خدا خیلی استرس دارم که میخواد چی بپرسه
ولی منو هری راجبه به همه چیز حتی اولیم جایی که همو دیدیمم صحبت کردیم پس مشکلی نیس
پس اروم باش جسی ...
دم
بازدم
دم
بازدم
بالا خره سکوت وشکست و با اون لبخند رو لبش پرسید
تو و هری چند وقت باهمید؟
خب طبق هماهنگی مون ....
-هفته ی دیگه میشه یکسال
مثل دانش اموزایی که کلی درس خوندن و به معلمشون دارن جواب میدن خیلی سریع و بدن مکث جواب دادم..افرین جس 10 امتیاز گرفتی..خودشه
انه خندید و گفت
عالیه پس یه جشن یه سالگیه عالیییییییی برگذار میکنیم
و دست زد
منم لبخند زدمو سرمو انداختم پایین...الکی مثلا من خجالتیم!!!!
وقتی شادیش تموم شد رو کرد به من و گفت
یه سوال میپرسم ...امممم...خب...امید وارم نارحت نشی...من اصلا ادم ادم فضولی نیستم فقط راجبه این موضوع خیلی کنجکاوم ..و البته میتونی جواب ندی
-نه نه معلومه که ناراحت نمیشم شما راحت باشید
ا:میخواستم بدونم تو وهری .خب...میدونی..
خیلی مِن ومِن میکرد ..دیگه داشت خستم میکرد!
-راحت باشید هرچی دوست دارید بپرسید
حال کنید ببینید من چقد با ادبم!!!!
ا:تو وهری تا حالا رابطه داشتیدیعنی ...خب...منظورم ..
صداش رواورد پایین و گفت
سکسه!!!!!!!!!!!
جاااااااااااااااااااااان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اِوا خاک عالم!
من دارم الان از خجالت ذوب میشم..
اخه الان سوال مبهم زندگی یه فرد باید این باشه؟؟؟
فک کنم منحرف بودن هری به مامانش رفته...
اخه این یکی سوالو دیگه هماهنگ نکرده بودیم!
خب اگه بخوام مثل معادله حلش کنم و بخوایم به صورت نرمال حساب کنیم منو جاستین تو ماه دوم دوستیمون باهم رابطه داشتیم...پسسسسسس تو نزدیک 12ماه میشه اره ،نه ،اره،نه...بله..اینجوری مودب تره!
بهش نگاه کردم و باصدای اروم و یه لبخند خجالتی گفتم بعله
انه نیشش تا بناگوش باز شد و گفت
خوشحالم که پسرم دیگه مرد شده(/:)
و ادامه داد خب دیگه مرسی من فعلا بخوابم
اها جوابتو گرفتی و به طور مودبانه گفتی گمشو بیرون میخوام بخوابم..ممنون
رفتم بیرون و با سرعت جت رفتم پریدم رو کاناپه ای که هری روش دراز کشیده بود ودستشرو چشماش بود
یهو از جاش بلند شد گفت
چیشده؟چرا همچین میکنی؟
ج-دوتا خبر مهم
ه-چی؟
ج-مامانت تا هفته دیگه اینجاست و میخواد واسه یکسالگیمون جشن بگیره...
تا اینو گفتم دستشو کشید تو موهاش و لبشو گاز گرفت (جوووووووووووووووووووووون)
لبشو ول کرد و نفس عمیقشو از دهنش داد بیرون
ه-خب بعدی؟
ج-مامانت یه سوال هماهنگ نشده ازم پرسید...
ه-چی؟
فاک عالم چجوری بگم بهش
-اون پرسید که..
من چم شده من که انقد خجالتی نبودم..
ه-چی پرسید جسی ؟؟بگو دیگه
-گفت که شما تاحالا.....
-----------------------------------------------------------------------
سلامممممممم
خوبید؟
من سرما خوردم نیستم:(
حالا همه سررررررررریع نظر بدید راجبه داستان !
رای هم یادتون نره
و بگید چند سالتونه و ازکدوم شهرید
مرسی
دوستون داررررررررررم