صبح از خواب پاشدم وبعد از اماده شدن رفتم سمت کافه تریا کالج تا صبحونه بخورم ...بعد از اینکه سفارشمو دادم نشستم و از شیشه بیرون نگاه کردم که فهمیدم یکی جلوم نشست ...اوووممم من این دخترو میشناسم چندتا جا باهم کلاس داریم وفک کنم اسمش سوفیا باشه...ولی اون اینجا چیکار داره ؟
س:سلام ..مشکلی نداره من اینجا بشینم تنها حوصلم سرمیره ..اگه مزاحمم میتونم برم
سرمو به نشونه ی منغی تکون دادم و گفتم
نه اتفاقا منم حوصلم سر رفته بود راحت باش
س:ممنون
گفت و لبخند قشنگی زد ...لعنتی لبخند اون واقعا قشنگه
باز به بیرون نگاه کردم که سفارش دوتامونم اوردن و سوفیا ازشون تشکر کرد..چرا تشکر کرد اونا کارشون اینه!...این دختر دیگه زیادی مودبه ..ولی من ازش خوشم میاد
من یه ربع دیگه کلاسم شروع میشه ..و زیاد وقت ندارم تا با سوفیا اشنا شم
س:اوووم فکر کنم اسمت جسیکا باشه درسته ؟
ج:اره و تو سوفیایی درسته ؟
و اون سرشو تکون داد و دستشو سمتم دراز کرد
ومنم باهاش دست دادم
ج :خب دیگه من باید برم کلاسم ۱۰دیقه دیگه شروع میشه
س:باشه ..ولی میخوتستم بگم..میشه ما باهم دوست باشیم ...یعنی میدونی بیشتر باهم اشنا شیم ...اخه من تو کالج خیلی تنهام ..یعنی به حز دوست پسرم با کسی زیاد در رابطه نیستم..
خب الان که دقت میکنم میبینم منم هیچ دوستی ندارم یعنی هربارم که کسی میخواست باهم دوست باشه من پسش میزدم..ولی الان احساس میکنم دبگه اون جسی سابق نیستم پس اره من واقعااحتیاج به یه دوست دارم ..دختر البته
ازش با اغوش باز استقبال کردم و بهم شماره دادیم و رفتم سر کلاس ...همه بودن به جز هری !نشستم و صبر کردم که بیاد ولی نیومد و استاد جاش اومد !بعد از سلام کردن گفت که گروه گروه ،گروه ها رو صدا میکنه تا بیان و عکساشونو تحویل بدن
#####
الان ۵تا گروه رفتن و هریه لععنتی هنوز نیومده خدایا من چیکار کنم اخه
- خب گروه بعدی...هری و جسیکا
چشامو محکم بهم فشار دادم و نفس عمیق کشیدم و از جام پاشدم
- استاد هری ..
حرفم نصفه موند وقتی یکی باشتاب درو باز کرد و با اون قیافه ژولیده اومد تو..لعنت به تو هری که قالبمو اوردی تو دهنم!
ه:ببخشید استاد .....نشد...یعنی ساعت
استاد حرف هری که داشت با نفس نفس زدن توضیح میداد رو نصفه گذاشت و گفت
عکسا اقای استایلز
هری سرشو تکون داد و یه بسته از تو کیفش در اورد و رفت پیش استاد منم رفتم پیششون وایسادم همنطور که استاد داشت عکسا رونگاه میکرد برای هری یه چشم غره رفتم و اون لبخند زد و شونه هاشو انداخت بالا
ا:خوبه برید بشینید
نشستین و استاد بعد از دیدن همه عکسا گفت جلسه یعد میگه کدوم عکسا میرن نمایشگاه و نمره ها رو اعلام میکنه
######
کالج خیلی عادی با درسای عمومیم با هری و سوفیا گذشت و هری دوربینمو داد و بابت صبح عذر خواهی کرد و گفت که خواب مونده بوده منم گفتم اشکالی نداره چون لابد دیشب کاره چاپ عکسا خیلی طول کشیده و رفتم خونه البته هری رسوندتم خونه
کیفمو انداختم رو کاناپه و تصمیم گرفتم عکسا رو ببینم تو دوربین
وقتی روشن کردم ...یه خنده بلند کردم...پسره ی احمق ...عکس بعدی دیدم که خنده هام بیشتر شدت گرفت..(چی شده خو بگو ماهم بخندیم😕)
هری از خودش دو تا عکس گرفته بود که مثلا سلفی بودن تو یکیش زبونشو دراورده بود و چشماشو درشت کرده بود و و اون یکی لباشو غنچه کرده بود و. چشاشو بسته بود انگاری که میخواد کسی رو ببوسه دوتاشونم وسط خیابون خلوت حتما دیشبه چون تیشرت و سویشرت مشکی پوشیده (ای جووونمممم😍😍😅)
د.ا.ن هری
امروز خیلی خوب بود کالج البته چون جسی بود کالج خوب بود ...
رسیدم خونه و مامانمو دیدم که روی کاناپه نشسته و تلفن توی دستشو داره هی با عصبانیت تکون میده
سلام بلندی گفتم
اما اون وقتی منو دید با همون اخم رو صورتش اومد سمتم و گفت
هری تو باید رابطه تو با اون دختری تموم کنی
جسی جون چطور شد اون دختره ؟؟؟و چرا باید تموم کنم باهاش ..البته رابطه فیکمون رو!
با جدیت ازش پرسیدم
ه:چرا من باید رابطمو با کسی که عاشقشم تموم کنم؟
واقعا چرا؟؟؟؟؟
مادرم صداشو برد بالا و گفت
چون اون یه هرزس
هه...به خدا قسم اگر مادرم نبود الان پخش زمین شده بود ...اون جطور میتونه اون کلمه رو برای توصیف فرشته من به کار ببره!..
عصبانیت تو صدامو نتونستم کنترل کنم و بلند تر از اون با داد گفتم
میشه بگی از کدوم گوهی این حرفو در اوردی مامان؟
ا:خانم بیبر بهم گفت ..اون مادر دوست پسر قبلیش بوده هری
-----------------
سلااامممم
اوه اوه چی شد؟
من اول از اونایی که اومدن به گروه تله گراممون تشکر میکنم خیلی باحالیدو اگه کسی خواست بیاد بگه که لینکو براش مسیج کنم
و به نظرتون چیکار میکنه هری ؟
راستی عکسو خیلی دوس دارم نمیدونم چرا!
ال د لاو ایکس ایکس❤️❤️❤️
