part 56

1.1K 112 4
                                    

part56
د.ا.ن هری
بالاخره بعد از۴سال  یه خواب راحت داشتم...هنوز باورم نمیشه که دارمش ...از اول صبح لبخند احماقانه ای که رو لبمه رو نمیتونم جمعش کنم...هیچ وقت فکر نمیکردم یه دختر کله شق لجباز یه دنده و یه کوچولو بی ادب !منو تا مرز دیوونگی پیش ببره...!من اصلا فکر نمیکردم به اون دختر پرویی که روز اول کالج اونجوری بهم پرید علاقه مند شم...!همیشه چیزایی اتفاق میوفته که هیچوقت انتظارشو نداری...!
من از دیشب تاحالا خیلی دلم براش تنگ شده...واقعا نمیدونم چجوری ۴سال نبودو تحمل کردم ...
تصمیم گرفتم بهش زنگ بزنم و راجبه امشب باهاش حرف بزنم ....هنوز باورم نمیشه شمارش توگوشیم سیوه!(اینم قاط زده 😒🔫)
بعد از ۳تابوق جواب داد ...
ج:بله؟
ه:سلام جسی..
ج:اوه سلام هری...
ه:چیکار میکنی؟
ج: هیچی همین الان مشتریمون رفت.
ه:اها...خب من میخواستم راجبه فردا شب باهات حرف بزنم...هنوز میخوای بیای دیگه؟
ج:اوه...اره هری من منصرف نشدم ..
خب خوبه ...
ه:من تصمیم گرفتم که بدون اینکه به منیجر لوک اینا بگیم بریم سر قرار..
ج:اما هری...
اون حرفمو قطع کرد ولی من گفتم
ه:نگران نباش جسی ...اره میدونم اونا سورپرایز میشن ولی به نظرم این بهترین راهه...اگه بهشون بگیم اونا به هر روشی که بخوان سعی میکنن مارو از هم جدا کنن ...ولی وقتی ما دیده بشیم اونا دیگه نمیتونن کاری بکنن!
ج:تو مطمئنی این درسته هری؟
اون صداش پر از نگرانی و شک بود
ه:اره جسی بهم اعتماد کن ..میتونی؟
ج:اره ..من بهت اعتماد دارم هری...
ه:پس نگران هیچی نباش..قول میدم همه چی درست بشه!
ج:امیدوارم...
ه:پس میبینمت ...مواظب خودت باش
ج:توام مواظب خودت باش..بای
من  خیلی جس خوبی دارم مثل اینکه بعد از ۴سال بد بختی همه چی داره درست میشه..
:)
####
لویی:اوه پسرا بی خیال من دیگه حتی اسمشم یادم نیس!
لویی ادامو در اورد و هممون خندیدم..کوسن زیر دستمو برداشتم و پرت کردم سمتش...دقیقا خورد تو صورتش!
ه:میشه این بحثو تموم کنید..شما یه ساعت دارید مغزمنو میخورید..!
لیام:باشه باشه...
لیام خندشو تموم کرد و ادامه داد:
هری تو مطمئنی میخوای جسی رو یهو نشون همه بدی..فکر میکنی اون تحمله شنیدن  شایعه های خیانت و این حرفا رو داره؟
ه:من همون شب راجبش حرف میزنم...اصلا شاید حقیقتو گفتم!
نایل:یعنی میخوای بگی رابطشون فیک بوده؟
ه:نه...نمیدونم...منو جسی حتما راجبه ابن موضوع حرف میزنم..من اصلا دوست ندارم اون اذیت شه...
لویی:پس حواست باشه چیکارمی کنی هری ...اون روحیه ی حساسی داره...
لویی همیشه روی جسی حساس بوده
سرمو تکون دادم و لیوان آبمو از رومیز برداشتم...
من حواسم به همه چیز هست...همه چیز خوب پیش میره..همه چی باید خوب پیش بره..

Mistake Where stories live. Discover now