part 63
د.ا.ن جسی
همه چی خیلی خوب میگذشت...من تو خونه هری کاملا احساس راحتی میکردم...باهم میرفتیم سر کار و عصر اون میومد دنبالم و با هم میرفتیم خونه...کاملا عین یه زوج ازدواج کرده ...بیشتر ساعتارو باهم میگذروندیم و کمتر از قبل بیرون میرفتیم...اون سرش گرم کارای البوم جدیدشون بود و من کار هر روزمو انجام میدادم ...
هری وقتی مطمئن شد ویلسون ادم فرستاده بود خونم تا منو ببرن براش خیلی عصبانی شد ...تقریبا میشه گفت عقلشو از دست داد ولی من راضیش کردم تا کاری نداشته باشه باهاش...قبول کرد ...راضی کردنش اسون نبود ولی چیزی نبود که من از پسش بر نیام !
همه جای خونه رو شناخته بودم..تک تک اتاق خوابا ..تک تک اشپزخونه ها...اتاق بدنسازی ..استخر ...ولی تنها چیزی که اذیتم میکرد اتاق قفل شده ی انتهای راهروی طبقه دوم بود...هری تو این ۷ماه حتی نذاشته نزدیک اونجا شم و هروقت راجبه اونجا ازش میپرسم بحثو عوض میکنه ...به جز پریشب که گفت «به وقتش بهت نشونش میدم» ...
من همیشه با فکر کردن به اون اتاق دیوونه میشم...قایم کردنش باعث میشه فکر کنم اون به من اعتماد نداره یا یه همچین چیزی ولی در هر صورت امیدوارم اون اتاق مشکلی برامون درست نکنه!
البته بین اینهمه چیز بذار یادم نره که اون دیشب خونه نیومد ...و وقتی ازش پرسیدم چرا گفت مشغولم ...من منتظرم تا اون بیاد و راجبه دیشبش بهم توضیح بده !اون هرچقدرم مشغول کار باشه حق نداره منو توی این خونه ی بزرگ تنها بذاره!من واقعا بابت دیشب از دستش ناراحتم ..
میدونم دارم واسه یه شب نیومدنش زیاده روی میکنم ...ولی ..ولی خب همینه که هس ...همونطور که من بهش اهمیت میدم و شب میام خونه اونم باید بیاد...!
خودمو انداختم رو مبل و تلوزیون رو روشن کردمو دنبال یه برنامه خوب برای حواس پرتی گشتم...
زیر کمرم یه لرزشی حس کردم و متوجه زنگ مبایلم شدم ...هری!
ج:بله هری؟
باسردترین حالت ممکن جواب دادم تا بفهمه که از دستش ناراحتم ولی اون بدون توجه به من با گرم ترین حالت ممکنش جواب داد
ه:چطوری جسی؟
ج:خوب...کجایی؟
پرسیدم و سعی کردم تن صدام بدون عصبانیت باشه...
اون چطور میتونه طرز صحبته منو ببینه ولی ازم نپرسه چم شده!؟اون چش شده؟!
ه:امممم...استادیو..و اینکه امشب نمیتونم بیام عزیزم ما هنوز روی یکی از ترکامون باید کار کنیم تا صبح...تو که با این مشکلی نداری نه؟
چرا عزیزم اتفاقا من خیلیم مشکل دارم!چون من دو روز که ندیدمت و تو حتی تو کل روز بهم زنگ نزدی!و اینکه من خر نیستم چون نایل امروز بهم گفت خیلی خوشحاله که البوم تکمیله وکاراش تموم شده!
ج:نه من مشکلی ندارم
ه :باشه پس اگه کاری داشتی زنگ بزن !شب خوش عزیزم
اون قطع کرد قبل از اینکه من جوابشو بدم و منو با تخت سرد بدون اون و یه عالمه فکرو خیال تنها گذاشت...
