part 55

1K 112 6
                                    

part55
ج: تو چی شنیدی هری؟
ه:در حدی بود که بدونم این رابطه فیکه و اون تو رو دوست داره...ولی تو نه...تو بهش گفتی راجبش فکر میکنی ولی من مطمئنم تو دوسش نداری...از صدات معلوم بود جسی..من تو رو میشناسم..!
ج:باشه هری..
با کلافگی گفتم و حرفشو قطع کردم ...
ه:باشه چی ؟فیکه جسی درسته ؟
ج:نه هری نیست من دوسش دارم...
سعی کردم با اعتماد کامل بگم ولی میدونم که گند زدم...
ه:راستشو بگو جسی...
لعنتی اون خیلی بد داره نگاه میکنه...
دستمو از روی کلافگی رو صورتم کشیدمو گفتم:
اره لعنت اره فیکه!
تونستم خوشحالی رو توی تموم اجزای صورتش ببینم...!لعنتی با این کاراش یه حسی داره بهم میگه دوسم داره..همونطور  که من دوسش دارم...(😌😍)
اومد نزدیکم ...با همون لبخند احماقنش از روی شادی...
چهارزانو روبه روی هم نشستیم ...بدون هیچ نوری ...یعنی فقط نور ماه بود که اتاقو روشن نگه داشته بود...من چطور تو اینهمه وقت متوجه روشن نبودن چراغا نشدم؟!
ه:خـــــب ...؟
اون با صدای اروم زمزمه کردو ابروهاشوانداخت بالا...
من عاشق هریه شیطونم...!
ج:خب؟
گفتم و با گیجی بهش نگاه کردم...
ه:یعنی میشه ما؟
ج:میشه ما چی هری؟درست حرف بزن
ه:امممم یعنی میدونی میشه من؟
ج:تو چی هری؟من داره دیگه خوابم میبره
دستشو اورد سمت صورتم و با دستش گونمو نوازش کرد
واو...من دلم برای این حس خیلی تنگ شده بود
ه:من میتونم شما رو به یه...
ج:به یه؟
ه:قبلا باهوش تر بودی عزیزم(😂👌🏻)...به یه قرار دعوت کنم؟
وات دفاک
چرا همه چی باید انقد سریع اتفاق بیوفته؟!!!
من دوست دارم ولی ...نمیشه...واقعا نمیشه
ج:چرا انقد سریع؟
ه:این هیچ جای لعنتیش سریع نیست جسی ...من چهار سال برای این لحظه صبر کردم ..
ج:اما من قرار داد دارم هری ما نمیتونیم با وجود اون قرار دادی که با مدیربرنامه های لوک و پسرا بستم کاری بکنیم...
سعی کردم قانعش کنم...
الان همه چی بین منو هری حل شده...من واقعا دوست دارم که باهم باشیم ..ولی من نمیتونم اون قرارداد روکاری کنم ...حتی جدا از این ...لوک...من واقعا نمیدونم باید بهش چی بگم !
ه:تو با اون قرار داد کاری نداشته باش ...من اونو حل میکنم...اونا فقط پول میخوان جسی و من اینو میتونم راحت حل کنم...من اونا رو خیلی خوب میشناسم ...نگران نباش...پــــس میتونم؟
ج:فکرکنم بتونی...
لبخند زد و سرشو کم کم اورد نزدیک..
لعنتی من دلم خیلی واسه طعم لبهاش تنگ شده و اون میخواد منو ببوسه...مگه بهتر از این میشه؟؟؟
لباش فقط چند میلیمتر از لبام فاصله داشت!
ج:هی صبر کن تو به من گفتی که دیگه باهوش نیستم!
ه:وضیعتو خراب نکن عزیزم..شوخی بود..
ولباشو گذاشت رو لبام ...و من بهترین حس دنیا رو تجربه کردم...
ه:خوشحالم که برگشتی...
اون روی لبام زمزمه کرد...
ج:خوشحالم که دیدمت....

Mistake Where stories live. Discover now