هی اون کمد منه !
اما اون بی توجه به من درشو بازکرد و میتونم بگم داشت دنبال لباس میگشت
تا اینکه یه لباس خیلی مجلسی پیدا کرد ...(توعکس)
من اونو تا حالا نپوشیدم چون کادوی پدرم بود
پدری که حرف غریبه ها رو بیشتر از من قبول داشت ..
پدری که در عرض ۱دیقه گفت دیگه دختری به اسم جسیکا نداره
و منو پرت کرد از خونش بیرون...
هری لباسو گرفت سمت من...ولی من تا نفهمم چه خبره هیچ کاری نمیکنم...اصن واسه چی خودش کت شلوار پوشیده ؟؟...اصن واسه چی تو این کت و شلوار و پیرهن سفید زیرش انقد جذاب شده؟؟؟معلومه چون هریه !
ج ـ چرا باید اینو بپوشم
ه ـ بپوش تو راه بهت توضیح میدم
ج ـ تا نگی ن م پو شم
براش بخش بخش کردم که راحت تر متوجه بشه
اما اون با چشمای پر ازکلافه گی تو چشام نگاه کردو گفت
ه ـ یا مسیح !!!تو چرا انقد لجبازی ؟!حداقل بپوش درحین پوشیدن بهت توضیح بدم
دلم واسش سوخت ..حتما اتفاق مهمی افتاده که انقد داره تلاش میکنه تا به من لباس بپوشونه
سرمو به نشونه ی باشه تکون دادم
و رفت بیرون تا لباس بپوشم
داشتم میپوشیدم و به حرفاش از پشت در گوش میکردم:
به اسرار جما خواهر بزرگم که داشت خودشو میکشت تا تورو ببینه مامانم با پدرم و برادر ناتنیم هماهنگ کرد که امشب برای شام بریم بیرون و خب ..میدونی ..اینجور مراسمای ما با اینکه کوچیکن ولی خیلی تجملاتی میشن و بابابای من خیلی روی اینجور چیزا حساسه یعنی..خب ..توباید یکم سر سنگین تر رفتار کنی
میتونم حدس بزنم سر جمله اخر لبشو از استرس گاز گرفت...اماخب واقعا به من برنخورد ..کاملا منظورشو فهمیدم
ج ـ میدونم چی میگی هری باشه بیا تو
در و باز کرد و منو نگاه کرد وخیره شد بهم
منم منتظر موندم حرف برنه که نزد و خیره موند رو من و فک کنم لباسم
پس من بی توجه بهش رفتم و نشستم جلوی میز ارایشم و شروع کردم به کردن یه ارایش لایت که از اینه دیدم اومد و دستاشوگذاشت رو تکیه گاه صندلییم و از تو اینه بهم نگاه کرد و یکی از دستاشو کشید رو موهای لختو بلندم و گفت
خیلی خوشگل شدی
و یه لبخند بزرگ زد
این هری بود ؟؟؟پس چرا مسخرم نکرد؟ تازه به من گفت خوشگل شدی !
مثل اینکه یه چیزایی داره عوض میشه ...یعنی خیلی چیزا
چون من سرمو انداختم پایین و با این لبخند احماقانه رولبم از خجالت سرخ شدم ..اره جسیکا ادوارد تا حالا ۲ بار توسط این پسر خجالت زده شده ..همون جسیکایی که از همه ی دنیا پروتر بود داره جلوی هری استایلز خجالت میکشه و نمیدونه این چه حس لعنتی ای که باعثش شده
اره واقعا سوالم اینه که این چه حسیه ک باعث شده من از این پسر جذاب خجالت بکشم؟؟!
فعلا تصمیم گرفتم بی خیال سوالم بشم و خودمو جمعو جور کنم
هری رفت رو تختم نشست و هنوز بهم بایه نگاه خاصی که انگار داشت فکر میکرد بهم نگاه میکرد ..اما راجبه چی داره فک میکنه؟من؟
اوووف...این پسر همه ی وجودش عجیبه ..طرز فکر کردنش ....طرز نگاه کردنش ...حتی وقتی که یهو تغییر مود میده...یا وقتایی که انتظار ندارم باهام مثل یه دوس پسر واقعی
رفتار میکنه ..که واقعا میخوام دلیلش رو بدونم
خواستم موهامو ببندم که صداشو شنیدم
ه ـ میشه موهاتو نبندی
برگشتم طرفش که سرشو انداخت پایین
چی اون خجالت کشیده ؟؟؟!!!!
مثل اینکه هریه امروز پر از سورپرایزه
لبخند کوچیکی زدم و بدونه پرسیدن دلیلش موهامو باز
گذاشتم
رفتم موبایل و کیلد خونمو گذاشتم تو کیف سیاه کوچیکم و رفتم پیش هری که جلوی دروایساده بود
دستشو گرفت طرفم که بگیرم ..ولی نمیدونم درسته یا نه ؟اما تصمیم گرفتم به حرف قلبم گوش کنم و دستشو بگیرم
در ماشینو برام مثل یه جنتلمن باز کرد و من با لبخندم ازش تشکر کردم
توی طول رانندگیش دستمو نگه داشته بود...منم خب برای اینکه حس خوبی بهم میداد مخالفتی نکردم و توی سکوت دلنشینی که بینمون بود منتظر موندم که برسیم
+
ه ـ رسیدیم
و وقتی من به هتل روبه رو زل زدم به زور تونستم جلوی دهنمو بگیرم تا باز نشه
هتل Marriott ال ای
وای اینجا عالیه
ولی خودمو کنترل کردم و خیلی عادی پیاده شدم
و وقتی هری دستمو گرفت با هم رفتیم طرف رستوران هتل
توی راه هری گفت
خب بابام قسمت وی ای پی رستوران هتل رو اجاره کرده و فقط خودمونیم پس نگران هیچی نباش ..همه چی خوب پیش میره ..دستمو یه کوچولو فشار داد و من بهش لبخند استرسی زدم وقتی رسیدیم به قسمت وی ای پی هری دستمو ول کرد و دستشو گذاشت روی کمرم و منو به خودش نزدیک کردو توی گوشم زمزمه کرد:
اروم باش عزیزم
سرمو تکون دادم و وارد قسمت وی ای پی شدیم و یه دختر جوون که با هری مو نمیزد و پدر هری رو دیدم ..دختری که اسمش جما بود اومد جلو ومنو بغل کرد و خب خیلی برای اولین دیدار صمیمانه بود ولی من خوشم اومد پس منم بغلش کردم
از بغلم بیرون اومد و دستشو سمتم دراز کرد و گفت
من جما هستم خواهر بزرگتر هری
باهاش دست دادم و خودمو دوست دختر هری معرفی کردم
رفتم با پدر هری خیلی مودبانه دست دادم و اون بهم لبخند گرمی زد و خودشو دس پدر هری معرفی کرد
بعد از پدر هری رفتم طرف انه که منو بغل کرد و گفت که دلش برام تنگ شده بود
اما پس برادر ناتنی هری کو؟
هری صندلی رو برام عقب کشید ومن نشستم اونم پیش من نشست
داشتیم حرف میزدیم که صدای اهنگ
Thinking out loud از اد شیرن پلی شد و هری بهم پیشنهاد رقص داد و من تونستم لبخند جما،دس و انه رو حس کنم
لبخند کوچیکی به هری زدم و قبول کردم
+
+
دستامو گذاشتم رو شونه هاش و اون دستاشو گذاشت رو پهلوهام و شروع به قصیدن کردیم سرمو انداخته بودم پایین که صداشو شنیدم
جسی تو چشام نگاه کن
به حرف گوش کردم و توی جنگل چشاش غرق شدم
بعد از تموم شدن اهنگ یه اهنگ دیگه که تا حالا نشنیده بودمش پخش شد و ما بدون قطع کردن رقصمون ادامه دادیم که متوجه شدم جما و دس هم دارن باهم می رقصن
معلومه که برای انه و دس سخته باهم برقصن
هری اون شب بهم توضیح داد که چطوری مادر و پدرش توی هفت سالگیش از هم جدا شدن
رقصمون قطع شد وقتی یه پسر از توی تاریکی در اومد سمت ما..حتما برادر ناتینیشه
اماده سلام دادن شدم که صورت عوضیشو دیدم.....زین
ــــــــــــــــــــــ
من خودم عاشقه این قسمتم😍😍😍
ببخشید که دیر میشع ولی واقعا سخته
هر چقد نظر را بیشتر باشه زودتر میذارم
چقدرم طولانی بود ...از من بعیده!!!! 😂
چی میشه به نظرتون؟
راستی من از دوست مجازیم که فک کنم بشناسینش یه ایده هایی گرفتم که از همینجا ازش بازم تشکر میکنم@samirajazani 😘