part 48

1.1K 105 2
                                    

part48
زک:جدیداً به موقع میای سرکار...هی تو چرا این شکلی شدی دختر؟
کیفمو گذاشتم رو میز وجوابشو ندادم...من حوصله هیشکی رو ندارم الان ...
ز:جسی با توام...نکنه..نکنه باز رفتی سراغ الکل ؟
اون لعنتی چرا فکر می کنه من بازم برمی گردم به ۳سال پیش!؟
دستمو لای موهای کشیدم و برگشتم سمتش...
ج:زک ...من هیچوقت به و ضیعت ۳سال پیشم برنمیگردم..ودیگه بحث وضیعت ۳سال پیش منو یادم ننداز...این قیافه لعنتیمم برای اینکه دیشب نخوابیدم این شکلی شده...
از قیافش میتونم بگم که ترسیده..اخه اون میدونه من وقتی عصبانی میشم چه شکلی میشم ...سعی کردم خودمو کنترل کنم که صدام زیاد بالا نره ولی مثل اینکه موفق نبودم...
دیشب ...خیلی شب بدی بود..من حس خیلی بدی از دیشب تا حالا دارم...من اینهمه مدت به لوک بی توجهی میکردمو به عنوان یه دوست قبولش داشتم...درحالی که اون ...اون تلاش میکرد بهم بفهمونه دوسم داره...ولی من احمق نفهمیدم..!میدونی...این یه چیزی مثل زمانیه که من به هری گفتم دوسش دارم ...ولی اون هیچی نگفت و به درودیوار نگاه کرد...!فرقش اینه من به هری فرصت دادم تا بهم بگه چه حسی راجبم داره ولی لوک به من فرصت نداد ...گفت و رفت...من خیلی بهش زنگ زدم ولی اون یا رد تماس می کرد یا جواب نمیداد...فکرای دیشبم نذاشتن بخوابم پس تا صبح بیدار موندم...واسه همین زود اومدم سرکار ...!
مثل اینکه زک خودشو گم و گور کرده بود تادوباره بهش نپرم!من یه عذر خواهی بهش بدهکارم ...اون فقط نگرانم شد ولی من برخورد خیلی بدی باهاش کردم....
اوووففففف
دینگ دینگ...!
صدای زنگ در اومد ...
اصلا از زک نپرسیدم امروز کی قراره بیاد..!
رفتم و از چشمی در نگاه کردم ...
لعنتی لعنتی اونا اینجا چیکار میکنن!!؟
آروم باش جسی ...
آروم باش...
اونا حتما اومدن که من شاتاشون رو بگیرم ...
اروم باش لعنتی..!
همه چی خب پیش میره..
فقط عکس...بدون یه کلمه حرف ...
د.ا.ن نایل😍🙈
هری زل زده بود به پنجره و داشت بیرون رو نگاه می کرد...
اون از دیشب حرف نزده!
نکنه نقشمون لو بره..
این یکم زیادی ضایعس
ما هیچ برنامه ای نداشتیم برای شات گرفتن تو نیویورک...
رفتم و پیش لویی نشستم و درگوشش گفتم :
مطمئنی همه چی طبق نقشه پیش میره؟نکنه جسی اونجا نباشه...
با صدای اروم برای اینکه هری نشنوه گفت:
اره همه چی خوبه...ما اونا رو تنها میزاریم تا باهم حرف بزنن ...اونا دارن از دوست داشتن هم دیگه فرار میکنن ..اگه بفهمن همو دوست دارن همه چی خوب میشه...و هری به حالت ۴سال پیشش برمیگرده!
ن:اخه ...اینکار درسته؟منظورم اینه جسی دوست پسر داره!
ل:منم به این فکر کردم...ولی من به واقعی بودن رابطشون شک دارم ...حالا ام برو اونور تا قورباغه شک نکرده!
گفت و چشماشو چرخوند...
امیدوارم جسی قاطی نکنه..!

Mistake Where stories live. Discover now