هائو:جناب قاضی من اعتراض دارم!
قاضی:اعتراض وارده!بفرما!
هائو:جناب قاضی این نویسنده #^؛^%&@%& ... بماند که از همون اول منو لال کرد؛باعث شد مثل دختر بزرگ شم و بعد پدر مادرمو از دست بدم و حتی اسیر شم،روشو کم نکرده و حالا از خوشنت و تنبیه بدنی استفاده میکنه!لطفا عدالت رو برای من اجرا کنید!
قاضی:رز وحشی قرمز چیزی برای دفاع از خودت داری؟
نویسنده:جناب قاضی!من نویسنده ام کارم اینه که پیازداغ اضافه کنم و کلی درد و رنج توی داستان بنویسم که به هم رسیدن شخصیتام با معنی بشه این کجاش جرمه؟
قاضی:ساکت!نمیزارم به این کارات ادامه بدی!حکم من اینه!باید یکم به کارکترت بها بدنی اینجوری....(اسپویل نمیشه بعدا خودتون بفهمید).
نویسنده:ممن اعتراض دارم!
قاضی:وارد نیست!
نویسنده: "..."
هائو:اینقدر فشار بخور تا بترکی !
نویسنده:مگه من زدمت!برو از هانبین شکایت کن!
هائو:هانیم فقط داشت نقششو بازی میکرد ولی این تو بودی که این فیلم نامه رو بهش دادی .
نویسنده "..."
هانبین "..."
قاضی "..."
شاهدین دادگاه "..."
قاضی:پایان دادرسی!
نویسنده در حالی که دندان به هم می سایید"برین سر نقشاتون!فیلم تموم شد!وقت کاره!
![](https://img.wattpad.com/cover/366400233-288-k577161.jpg)
YOU ARE READING
Love & Hate you | HAOBIN (ZB1)
Romance"دوستت دارم با تمام وجودم و بیشتر از جان خودم ولی.... تو بودی که پدر و مادرمو کشتی..... تو بودی که شهرمو نابود کردی..... تو بودی که هر چیزی که میشناختمو میدونستمو از بین بردی و نقض کردی ..... همیشه تو بودی.... پس چرا عاشقت شدم؟... چرا فقط منم نکشتی؟...