سلام به همه ! من رز قرمز وحشی هستم!نویسنده مورد علاقه تون هاهاهاهاهاها
از صبر همتون و اینکه منو تا اینجا همراهی کردین ممنونم. و البته بخاطر تاخیری که بخاطر امتحانات برای اپلود چپتر ها پیش اومد به شدت متاسفم.
حتما شما با خوندن این داستان فهمیدید که این داستان عشق و نفرت دو ادمه که سختیای زیادی کشیدن و به نحوی به هم اسیب زدن ولی میخوان کنار هم باشن.
خب کلا داستان های من سبکشون اینجوریه که روند راحتی برای شخصیت های اصلی نداره و بعد از اینکه به هم اسیب میزنن با اینکه از هم دلخورن بازم همو دوست دارن. من این داستان رو تلاش کردم متفاوت از بقیه داستان هام بنویسم یعنی کلا از یه قلم متفاوت استفاده کردم.اگه بقیه کار هام رو خونده باشید من عادت دارم بخش هایی که متعلق به راوی داستان هست رو هم محاوره ای بنویسم ولی برای این داستان بخش های راوی کتابی ولی حرف زدن های خودشون رو محاوره ای نوشتم که این واقعا یکم کارو برام سخت کرد ولی از نتیجه راضی بودم.
قصدم اینه یه کار متفاوت بیرون بدم و کنار هم قرار دادن دو شخصیت اصلی رو که در اول غیر منطقی به نظر میاد در نهایت منطقی و با معنا کنم امیدوارم تا اون موقع همراهیم کنید و بتونید کم کم دلیل هر اتفاق و ورود هر شخصیت به داستان رو درک کنید چون از فصل بعد شخصیت های زیادی اضافه میشه و داستان گسرش پیدا میکنه.
خب بیایین یکم درباره اینکه چه اتفاقی در فصل یک افتاد خلاصه وار بگیم.
هانبین ژنرال شیلایی برای گرفتن انتقام پدر و مادرش به شهر مرزیی در تانگ که ژانگ چینگ چیان و خانواده اش در ان زندگی می کند حمله میکند و پدر و مادر چینگ چیان که قاتل خانواده اش هستند را می کشد و پس از یافتن چینگ چیان او را اسیر می کند.انها که دردی مشابه هم را تجربه کردند در طول مسیر بازگشت به شیلا با هم اشنا شده و ماجراهایی را با هم پشت سر میگذارند و باعث درد و رنج هم میشوند ولی در نهایت هانبین به چینگ چیان پیشنهاد ازدواج برای نجاتش را میدهد و چینگ چیان هم درنهایت میپذیرد و پس از بازگشت به تانگ با هم ازدواج میکنند و زندگی چینگ چیان به عنوان همسر ژنرال سونگ ولی بیشتر شبیه به یک زندانی در عمارت سونگ ادامه پیدا میکند ولی این اخر این ماجرا نیست و هنوز مسیر زندگی برای این دو هموار نشده است.......
فصل دو زندگی این دو نفر بعد از ازدواج رو پوشش میده و درد و رنجی که توی این فصل میتونید بین دو شخصیت احساس کنید بیشتر از فصل یک و برای هر دوشون هست ولی عشق و اعتماد بیشتری رو بینشون احساس خواهید کرد و من یه اسپویلر کوچولو میدم که قراره یه فسقلی وارد زندگیشون شه خخخخخخ و چیز دیگه ای که من راجب این فصل دوست دارم اینه که قراره صحنه های نبرد رو به تصویر بکشه و استراتژی های نظامی بیشتر داخلش تشریح میشه و سیاست های دربار و قدرت طلبی وزیران و حرمسرای پادشاه بیشتر خودنمایی میکنه
خب کلی حرف زدم و اسپویل هم کردنم براتون یه کوچولو پس بیریم تا زودتر فصل بعد رو شروع کنیم مگه نه؟
با این حال من توی سال کنکورم هستم و قصد دارم اول هر ماه میلادی یه پارت بیرون بدم و اگه چپتری دو پارتی بود 15 همون ماه پارت 2 میاد و نه بیشتر پس امید وارم منتظر باشید
فصل دوم اول ماه دیگه رو نمایی میشه
YOU ARE READING
Love & Hate you | HAOBIN (ZB1)
Romance"دوستت دارم با تمام وجودم و بیشتر از جان خودم ولی.... تو بودی که پدر و مادرمو کشتی..... تو بودی که شهرمو نابود کردی..... تو بودی که هر چیزی که میشناختمو میدونستمو از بین بردی و نقض کردی ..... همیشه تو بودی.... پس چرا عاشقت شدم؟... چرا فقط منم نکشتی؟...