چپتر 12:زندگی در ارامش

28 5 10
                                    

   زمان با سرعتی غیر قابل توصیف میگذرد. هائو در عمارت سونگ تقریبا مثل یک زندانی ولی با عنوان همسر ژنرال سونگ زندگی خوب و مجللی دارد و الان دیگر 19 سال دارد تقریبا دو سال است که سوریا او را در خانه همراهی می کند .

در واقع دو سال پیش فرمانده پارک یکی از زیر دست های هانبین در یک جنگ از دنیا میرد و هانبین زیر پر و بال دو فرزندش گونووک و سوریا را که در کودکی مادرشان را هم از دست داده بودند؛ میگیرد و گونووک را که قبلا هم در ارتش بوده را فرمانده بخش نوین و خواهرش را خدمتکار شخصی هائو میکند تا در عمارت سونگ زندگی کند.

هائو با سوریا خوب رفتار می کرد و از انجا که مثل دختر بزرگ شده بود و زمان زیادی را با بازی کنار دختران گذرانده بود خوب میدانست چطور با او حرف بزند و کاری کند که کمتر احساس دلتنگی و ناراحتی کند.

وضعیت جنگ بین شیلا و تانگ پیشرفتی نداشته و کماکان پر اشوب و مثل قبل شیلا دست بالاتر را داشته . در این سه سال هانبین بیش از 20 ماه در مرز جنگیده و 28 دژ نظامی بزرگ و کوچک را تصاحب کرده بود. با این حال زمانی که در پایتخت بود هم همیشه درگیر بوده و با وجود وو هیون باز هم کار های زیادی برای انجام دادن داشت.

حالا که حرفش شد؛ هائو در این سه سال فهمید که وو هیون هم فرزند یکی از فرمانده های هانبین بوده که از اولین سالی که هانبین فرمانده شد و به مرز امد همراه پدرش در میدان جنگ بوده و زخم زیر چشمش هم از همان جنگ ها برای محافظت از هانبین باقی مانده...از انجا که پدرش یتیم بوده و فامیلی نداشته پس او هم فامیلی ندارد و مادرش را موقع زایمان سوریا از دست داده است. او بیشتر از یه زیردست برای هانبین است بیشتر مانند یک برادر می ماند و در پایتخت به شدت به هائو کمک می کند تا زمانی که هانبین نیست در امنیت باشد و از طرف دربار اسیب نبیند.

گیووین هم در این سال ها به شدت بزرگ شده است و یک سال است که به دستور امپراطور به میدان جنگ نمیرود تا زن بگیرد ولی او زن نمیخواهد بنابراین بیشتر مواقع برای مخفی شدن به عمارت سونگ می اید تا با هائو تخمه بشکند و چای بنوشد و همین طور عدای ملکه را در حالی که او را نصیحت میکند که باید خانواده تشکیل دهد و نسل را ادامه دهد در بیاورد.

البته که هائو بیشتر مواقع برای هانبین نامه مینویسد... گاهی شعر و گاهی داستان و گاهی ابراز دلتنگی میکند و گاهی درباره ی اتفاقاتی که تا ان موقع افتاده است سخن می گوید و گاهی خبر های مهمی که از دیگران میشنود را مینویسد. هانبین هم به نامه هایش پاسخ میدهد و معمولا خبر پیروزی هایش را به او میدهد و درباره زمان بازگشت به پایتخت به او خبر میدهد تا کمتر منتظر بماند. گاهی از غنایمی که بدست می اورد زیبا ترین هایش را برای او میفرستد و گاهی تنقلات و خوراکی برایش میفرستد شاید چون میداند که هائو دلتنگ تانگ و غذاهایی که با انها بزرگ شده است....دلتنگ خانه است....دلتنگ خانواده اش....

Love & Hate you | HAOBIN (ZB1)Where stories live. Discover now