پنج سال از اون روز گذشته بود . از روزی که سرنوشت به طور کامل چهره ای جدید به دنیا نشان داده بود. تا کنون شیلا بر تانگ در جنگ برتری داشت ولی حالاقلمرو هی ان (تاریکی) از هر دو برتری
قلمروی کوچک که کوهستان های اطراف بوم میونگ هان شروع شد و کم کم حتی بنادر انجا را هم تسخیر کرد . سپس جولانام را تسخیر کرده و از طرف دیگر شهر مرزی ژانگ را باز پس گرفته بود و برای حفظ امنیت تا شعاع 200 فرسنگی شهر ژانگ را نیز تسخیر کرده بود . این قلمرو در گذشته تنها یک مبارز داشت ولی حالا صد ها هزار سرباز دارد و مردمی که نمیخواستند در جنگ صدمه ببینند هر روز شهر ها و روستا های خودشان را تسلیم این سرزمین میکردند و هر روز مرز این کشور فرسنگ ها گسرش میافت.
تانگ حالا میدانست که ان عامل بدبختی که 32 سال پیش پیشگویی شده بود کیست و کشتن او هزارن بار ادمکش های حرفه ای ، مرد و زن را فرستاده بود ، اغوا ، فریب و ایچ حقه ای روی این مرد تاثیر نداشت و هر روز بر قدرتش افزوده میشد و تا همین الانش هم تا مرحله قلب اژدها صعود کرده بود.
به طور عادی یک اژدها 4 سطح تهذیب دارد ، اژدهای معنوی که سطحی است که در ان میتوان شکل معنوی گرفت و با تهذیب گران سطح 2 یا 3 مبارزه کرد و مطمئن بود که پیروزی خواهی شد . سطح اژدهای برتر که در ان مرحله میتوان با تهذیبگران سطح یک مقابله کرد و سطح دوم قلب اژدها . . . در این سطح میتوان حتی با نیمه خدایان مقابله کرد و اگر خوش شانس باشی خدایان ضعیف تر را هم میتوان شکست داد این سطح واقعا برای کسی که تنها روحش را با روح یک جنین اژدها ترکیب کرده است دست نیافتنی ست و اخرین مرحله روح اژدها . . . در این مرحله اژدها همان الاحه و خدای دست نیافتنی میشود که هیچ کس توان مقابله با او را ندارد . میتوان هر چیزی را کنترل کند. باد باران اتش زمین و اسمان همه چیز را در سلطه خواد گرفت .
مرد از بالکن عمارتش به اسمان خیره شده بود . یک روز زیبا در اولایل پاییز بود خودش خوب میدانست چه روزی است . روز تولد تنها پسرش که پنج سال است چهره اش را ندیده ست . تنها گنجینه زندگی اش تنها گوشت و خونش . درحالی که در حال و هوای خودش بود مردی وارد شد
"هائو. . ."
"دی دی ! چیزی شده؟"
(به برادر کوچیک تر به چینی میگن دی دی )
"هائو میخوای تا کی ازش دوری کنی؟"
"منظورت چیه؟"
"اون پنج ساله که برات دعوت نامه میفرسته . . . واقعا حتی یه بارم نمیخوای ببینیش؟"
"چطور میتونم وارد تانگ بشم و زنده برگردم؟ نکنه کلت تاب برداشته؟ همه چیز بین من و ژنرال سونگ تموم شده و سئو . . . براش بهتره که پیش پدرش بمونه اگه روزی تمام شیلا رو تسخیر کردم اونموقع اونو پیش خودم نگه میدارم"
"گه گه!"
"رویی! . . . از کی تا حالا با من بحث میکنی؟"
چشم هایش با نوری درخشان هشدار میداد که بیشتر از این ادامه ندهد ناخن هایش ناگهان تیز و بلند شدند و صورتش پر از پولک های سفید درخشانی شد که در عین جذابیت ترس اور بودند.
"گه گه . . . هیچ وقت فکر نمیکردم که خانواده ات رو رها کنی و روزی برسه که اینطور منو تهدید کنی .. .من جلوت رو نمیگیرم و باهات بحث نمیکنم. . . و دیگه گه گه صدات نمیزنم. . .جون تو دیگه رابطه بینمون رو برادرانه نمیدونی. . ."
"گوان رویی!"
"بله عالیجناب"
"تو. .. "
هائو که حس میکرد شعله های خشم دارد او را در خود غرق میکنم برای ثانیه ای چشمانش را بست و نفسی عمیق بیرون داد . کم کم اون پولک های اژدها از صورتش ناپدید شدند و ناخن هایش با حالت عادی برگشت . وقتی چشمانش را باز کرد همان دو قطره جوهر سیاه قدیمی پدیدار شد.
"دی دی . .. میدونم که اینو میگی چون برای من و سئو نگرانی ولی . . . من راهی رو اومدم که دیگه هیچ راه برگشتی ندارم . . . همیشه امیدوارم که تا اخر این مسیر حداقل دی دی کوچیکمو کنارم داشته باشم. . . برای من دیگه هیچ چیزی باقی نمونده . . .من کاملا تنها شدم . من خانواده امو دوست داشتم و دارم ولی و حالا فقط بین منو هانبین . . . فقط یه نفر میتونه زنده بمونه و من باید اون یه نفر باشم تا بتونم انتقام پدر ومادر رو نه تنها از قاتلشون بلکه از تانگ و شیلا بگیرم . . . شیلا دست تانگ رو بعد از تسلط بر کل سه قلمرو توی حنا گذاشت و تانگ زمانی که پدر در اوج خودش بود اونو محدود کرد .. . ما باید انتقامشونو بگیریم "
.....
رز وحشی: هوهوهوووووو سلام به همه دست دست دست دستتتتت شروع فصل سه رو حالللللل کردین؟؟خیلی خفن نیست؟ هائو الان قلمرو خودشو داره هاهاهاهاهاهاها چپتر بعدی بیشتر از وضعیف شیلا و هانبین و سئو توی این چند سال میفهمید شما هم منتظرید مگه نه؟
![](https://img.wattpad.com/cover/366400233-288-k577161.jpg)
YOU ARE READING
Love & Hate you | HAOBIN (ZB1)
Romance"دوستت دارم با تمام وجودم و بیشتر از جان خودم ولی.... تو بودی که پدر و مادرمو کشتی..... تو بودی که شهرمو نابود کردی..... تو بودی که هر چیزی که میشناختمو میدونستمو از بین بردی و نقض کردی ..... همیشه تو بودی.... پس چرا عاشقت شدم؟... چرا فقط منم نکشتی؟...