فصل دوم
*اسیر ولی عاشق*
***
ما هم را در اوج غم و درد هایمان یافتیم.
با نیاز هایی یکسان. با خواسته های یکسان
هم را رنجاندیم و هم را تسکین دادیم
قسم خوردیم تا با هم بمانیم و از هم محافظت کنیم
ولی...
ایا میتوانیم؟
سرنوشت هم همین را میخواهد؟
ما دو شخصیت متفاوت هستیم با دو زندگی متفاوت که باید از هم متنفر باشیم
ولی ما خلاف خواسته طبیعت عمل کردیم
به عنوان خرگوش و روباه باید زندگی جدا داشته باشیم
ولی ما کنار هم زندگی میکنیم
ولی این صلح تا ابد ایا پابرجاست؟
یا ما با بازی سرنوشت روزی در مقابل هم خواهیم بود؟
عشقی اشتباه....
گذشتی اشتباه.......
پیوندی اشتباه...........
سرنوشتی اشتباه
***
ژانگ چینگ چیان(ژانگ هائو)
سونگ هانبین
اهم این عکسا به نظرم به تعریفی که از شخصیتا داشتیم نزدیک بودن برا همین گذاشتم حال کنین.....
YOU ARE READING
Love & Hate you | HAOBIN (ZB1)
Romance"دوستت دارم با تمام وجودم و بیشتر از جان خودم ولی.... تو بودی که پدر و مادرمو کشتی..... تو بودی که شهرمو نابود کردی..... تو بودی که هر چیزی که میشناختمو میدونستمو از بین بردی و نقض کردی ..... همیشه تو بودی.... پس چرا عاشقت شدم؟... چرا فقط منم نکشتی؟...