چپتر 6/1 (اکسترا چپتر 3):اخرین حرف های پدرم این بوده که خوب زندگی کنم!

29 3 0
                                    

  دو ساعت از زمانی که توی اتاقک مخفی شده بود میگذشت.مادرش را جلوی چشمانش کشته بودند و حالا جسد را از اتاق خارج کرده و بودند . دیگر اشک هایش خشک شده بود و نمیتوانست بگوید ابی در بدنش برای اشک ریختن باقی مانده یا نه. ناگهان متوجه کاغذی روی پاهایش شد.مثل اینکه مادرش قبل اینکه در اتاقک را ببندد کاغذ را فقط به داخل انداخته و در را بسته است.کاغذ را برداشت؛تاهایش را باز کرد و به نوشته ها خیره شد.اشک هایش در چشمش دوباره حلقه زدند ولی جاضر نبودند فروبریزند. این نامه از پدرش بوده...

احتمالا وقتی داشته برای همسرش با پرنده نامه رسان شرایط را توضیح میداده که احتمال شکست بالاست این نامه را برای فرزندش فرستاده و مادرش که فرصتی نداشته فقط کاغذ را روی فرزندش رها کرده است.

""""

هائو هائو!پسر عزیزم! میدونی که تو عزیز دلم هستی! تو بهترین پسر دنیایی ... تو همیشه با همه سختیا کنار اومدی و با وجود همه امتحان هایی که بهشت برات در نظر گرفته بود تو همیشه به فکر این بودی که منو مادرت کمترین اسیب رو ببینیم و کمتر غصه بخوریم. شاید این پدر نتونسته برای تو یک زندگی خوب محیا کنه....به تو یه شکشیر بده وشمشیر زنی یاد بده و ردا های مردانه زیبا برات بخره و اویز های جذاب مردانه نتونسته برای تو امکانات تحصیل توی اکادمی اشرافی که حقت بوده رو فراهم کنه...حالا که فکر میکنم من بیش از حد به عنوان یه پدر برات بی مصرف بودم .

اگه پدرت برنگشت یاد باشه که به خوبی از خودت و مادرت مراقبت کنی...اگه تنها مینودی هم ،یادت باشه که نباید ضعیف و ترسو باشی!نباید مرگ رو انتخاب کنی.

مهم تر از اون یادت باشه که این پدرت همیشه برای صلح جنگیده و هیچ وقت از تو انتظار نداره که انتقام بگیری پس زندگی تو با تلاش برای گرفتن انتقام من و مادرت تباه نکن و فقط سعی کن زندگی خوبی داشته باشی.

اگه تونستی فرار کنی این پدر بهت اجازه میده که از شر این خاندان که فقط برات شومی اورده خلاص شی. یه هویت جدید برای خودت بگیر و دیگه مجبور نخواهی بود تا مثل یک دختر زندگی کنی وگرنه میتونی برادرتو پیدا کنی و با اون بمونی.

یادت باشه هر موقعیتی که پیش اومد تو باید بهترین تلاشتو بکنی تا یه زندگی خوب داشته باشی!

پدرت همیشه دوست داره و از اون بالا نگاهت میکنه...قول بده به این زودیا به دیدنم نیای و خوب زندگی کنی!باشه؟

دوست دارت پدرت ژانگ مو. """""""""""

اشک هایش سرازیر شد و با صدایی که به سختی میتوانست خارج کند ارام گفت"اخرین ارزوی پدر این بوده که خوب زندگی کنم....من قول میدم ...قول میدم پدر!من خوب زندگی میکنم....."

.........

Love & Hate you | HAOBIN (ZB1)Where stories live. Discover now