P.12 Bad News خبر بد

48 7 6
                                    

پارت 12 : خبر بد!

^ از کجا این اسم رو شنیدی؟

جیسو بعد از لحظه ای سکوت پاسخ داد.

یک چیزی توی لحن جیسو عجیب بود.

چیزی که مینهی قبلا نشنیده بود.

اون ترسیده و نگران بود. برای مینهی، نگران بود!

چیزهای زیادی نبود که جیسو از اونها بترسه و خب، این اصلا نشونه ی خوبی نبود.

+ من فقط از اطرافیانم شنیدم. جی، من خیلی جدی ام. لازمه که هرچیزی میدونی رو بهم بگی !

دوباره سکوت....

^ خیلی خب، صبر کن.

انگار جیسو بلند شد و بعد مینهی صدای کلیک کردن شنید.

^ من چیز زیادی راجبش نمیدونم. اما میتونم به چیزایی که نمیدونم یه سری بزنم."

مینهی حس کرد جیسو مشغول تایپ کردن چیزی توی کامپیوتره.

+ داری کار میکنی ؟

^ اوفف، من بهشون گفتم که باید برم حموم. حالا اومدم حمومی که پایین راهرو هست. الان توی وان مثل یک موش نشستم! خیلی خاصه نه؟ واقعا ممنون مینهی.

مینهی زد زیر خنده.
بعد از مدت ها خودش رو آروم حس میکرد و این به لطف شنیدن صدای پرحرص دخترعموش بود.

+ واقعا؟ هیچکسی متوجه نشد داری با خودت لپ تاب میبری حموم؟

^ هیچکس به من توجه نمیکنه، اونا دارن تلاش میکنن تورو پیدا کنن.

مینهی آهی کشید و دوباره به تصویر خودش توی آینه نگاه کرد.

موهاش به هم ریخته و شلوغ بود و گونه هاش بخاطر برخورد هوای بیرون، سرخ شده بودن.
هاله ی سیاهی اطراف چشم هاش رو گرفته بود، به معنای واقعی کلمه شبیه ُمرده ها شده بود.

با خودش فکر کرد.
(" واقعا چرا کسی باید به خودش زحمت پیدا کردن همچین کسیو بده؟ ")

پشت تلفن داشت با دوستی که خیلی بهش "اعتماد" داشت صحبت میکرد!

+ آهههه...چرا نمیتونن فقط تنهام بذارن؟

^ از اونجایی که تو خیلی مهمی و چون خون، خون رو میکشه، و تو از اونایی!

موضوع بحث باعث شد تمام این سالها رو به خاطر بیاره.
سالهایی که همیشه تلاش میکرد اونها رو فراموش کنه.
چشم هاش رو بست و سعی کرد با تمرکز خودش رو از این احساس تنهایی دور کنه.

^ جئون... هیسسسس... جئون جونگکوک؟ همین و میگفتی ؟

+ آره. چطور؟

جیسو آب دهانشو به سختی قورت داد.

^ من قبلا میدونستم اون آدم سرشناسیه...اما.. نمیدونستم چرا! تو که اونو ندیدی؟ درسته؟

🩸Blood ink🩸جوهر خونWhere stories live. Discover now