پارت : چهل و یکم (آشنایی با تو)
توجه: اسمات از رگ گردن به شما نزدیکتر است!!
باورش سخته مردی که الان رو به روی مینهی نشسته و با چشمهایی بامزه و مصمم که تضاد زیادی با تتوی صلیب روی گونه اش و پرسینگ های لبش داره بهش خیره شده، همین چند دقیقه پیش گردنش رو مثل یه خون آشام که داره خون شکارش رو سر میکشه، میمکید.
جونگکوک به جلو خم میشه، آرنج اش رو روی زانوهاش و سرش رو روی کف دست هاش میذاره.
_ من شروع میکنم، باشه؟ رنگ مورد علاقه ات چیه؟
مینهی چینی به بینیش میده. با وجود اینکه تعجب کرده ولی سعی میکنه اون رو بروز نده.
وقتی گفت میخواد با جونگکوک آشنا بشه، قصدش این نبود که روبروی هم بشینن و بیست سوالی بازی کنن!
به هر حال جواب میده .
+ نارنجی، ازم نپرس چرا ! حالا نوبت منه؟
جونگکوک پوزخند کوچکی میزنه و گوشه لبش رو بالا میبره.
_ نارنجی رنگ مزخرفیه، ادامه بده .
+ چرا از بارون میترسی؟
احتمالش کمه.
امکان نداره همین الان به این سوال جواب بده ولی اون بلاخره تلاشش رو میکنه.
همونطور که انتظارش رو داشت، صورت جونگکوک مثل یه سنگ سخت و چشمهاش خالی از هر احساسی میشن.
هیچ جرقه ای از احساسات، یا هشداری در مورد تغییر حالت و خلقش وجود نداره.
فقط ساکت و خاموش میشه، درست مثل این که مینهی دکمه ی یه دستگاه رو فشار داده باشه .
_ بعدی.
مینهی با خودش فکر میکنه ( "مشکلی نداره که همچین سوالایی رو میپرسم؟ ")
+ خیلی خب، با یه آسونترش شروع میکنیم. در مورد تتویی که روی من زدی بگو.
جونگکوک آه اغراق آمیزی میکشه، مثل یه بچه ی نق نقو خودش رو روی صندلی می اندازه و وقتی شونه ی آسیب دیده اش به صندلی برخورد میکنه، بلا فاصله از اینکارش پشیمون میشه .
_ این کجاش راحته؟ من فکر کردم قراره با هم آشنا بشیم نه اینکه تمام رازهای نا گفته مون رو فاش کنیم. داری با این سوالات پدرمو در میاری، بچه جون .
+ نترس، چیزی ازت کم نمیشه!
و به جلو خم میشه تا همونطور که جونگکوک داره فکر میکنه از نزدیک احساساتی که توی چهره اش موج میخوره رو ببینه.
یکم تردید داره ولی چشمهاش داره با مینهی حرف میزنه.
وقتی مینهی گفت که اون رو نمی شناسه، منظورش همین بود.
VOUS LISEZ
🩸Blood ink🩸جوهر خون
Action⭕blood ink⭕ 🚫جوهر خون🚫 ( این داستان استریت است. ) Complete ✅ اتمام یافته✅ شخصیت های اصلی: جونگکوک/ مینهی/ یونگی/ هوسوک/ جین/ نامجون/ تهیونگ/ جیمین/ .... محدودیت سنی: +۱۶ ژانر: عاشقانه/ مافیایی/ جنایی/ هیجان انگیز/ استریت خلاصه داستان: زندگی ه...
