🩸Ｂｌｏｏｄ ｉｎｋ🩸جوهر خون

P. 34 Puzzle پازل

پارت : سی و چهارم (پازل)

قبل از اینکه جونگکوک توانش رو برای راه رفتن از دست بده، مینهی حدود ده قدم از دستشویی بیرون اومده بود.

یکی از دستهاش رو شونه ی مینهی و دست دیگش روی شونه ی تهیونگ چفت شده بود، بدن شبیه مرده هاش به شدت روی دوش شون سنگینی میکرد.

مینهی و تهیونگ بخاطر فشار زیادی که بهشون وارد میشه، همزمان با هم کمرش رو میگیرن و راجب اینکه چرا به خودش زحمتی نمیده غرغر میکنن.

هر دوشون سعی میکنن تا هیکل ضعیفش رو سرپا نگه دارن که خدایی نکرده از دستشون ول نشه و با صورت به زمینی که از خون پوشیده شده، برخورد نکنه.

جونگکوک از درد ناله میکنه و با چشم هایی که از اشک پر شده بودن، به روبروش خیره میشه.

مینهی حدس میزنه که اون فقط جسمش اینجاست و هوش و حواسش مثل آدمی که مواد زده باشه، پرت جای دیگه ایه.

درد باعث شده بود که مغزش تمام تمرکزش رو فقط و فقط روی محافظت از خودش بزاره.

مینهی فقط میتونست امیدوار باشه زخمی که روی سر شونه هاش بخاطر چاقو ایجاد شده بود سر باز نکنه.

دیگه جسمش توانایی اینکه خون بیشتری از دست بده رو نداره.

بیرون، جین و نامجون توی سالن ایستاده بودن.

هیونگشون، دست به کمر به فرشی که تا چند دقیقه پیش تمیز و مرتب بود و حالا شبیه زخم های آبله مرغون روش لکه های خون به چشم می اومد، خیره میشه.

دماغشو با انگشت های بلندش، میخارونه و آه میکشه.

$ ایشش، فرش لعنتی!

نزدیک بود که باز هم مینهی توی همچین شرایطی خندش بگیره!

اون همه لکه های خون و اجسادی که شبیه یه تپه زباله روی هم افتاده بودن، برای جین مهم نیست و به تنها چیزی که اهمیت میده.... فقط فرشه!

یونگی پوزخندی میزنه که اصلا با این موقعیت جور در نمیاد.

& اگه واسه یه فرش اینطوری حرص و جوش میزنی، فکر نکنم حتی دلتم بخواد که به دستشویی یه نگاهی بندازی! هیونگ، الان وقتی نداریم که بخوایم برای همچین چیزی تلف کنیم!

نامجون درحالی که لب هاش به خط صاف ونازکی تبدیل میشه، به چهار نفرشون اشاره میکنه که سریعتر از دستشویی خارج بشن.

% ماشین بیرون منتظره. کوک رو سوار کنین، گازشو بگیرین و برین!

مینهی وقتی میبینه که یونگی چجوری برای اطاعت از پسر کوچکتر سرش رو تکون میده، تقریبا از تعجب شاخ در میاره!

نامجون، مینهی و تهیونگ رو که سعی میکردن جسم نیمه جون جونگکوک رو حمل کنن، به طرف ماشین راهنمایی میکنه.