🩸Ｂｌｏｏｄ ｉｎｋ🩸جوهر خون

P. 28 Born or bread متولد یا پرورش یافته

پارت : بیست و هشتم (متولد یا پرورش یافته)

با مینهی به سمت خونه ای میره که خیلی قدیمیه و هر لحظه امکان داره سقفش فرو بریزه.

به نظر می اومد که درب خونه از مدت ها قبل افتاده باشه. یه سری از پنجره ها شیشه هاشون شکسته بودن و آثارشون روی زمین به چشم می اومد.

روی دیوار بیرونی هم یه سری نقاشی های گرافیتی نمایان بود.

یونگی موبایلش رو روی پاهاش میذاره تا اگه خبری از جونگکوک شد، بلافاصله متوجهش بشه.

چشم های زیباش همونطور که به بیرون از پنجره و خونه خیره شده بودن، ناراحت به نظر میرسیدن.

معلومه این خونه که دیگه داره تبدیل به یه مشت آجر میشه، خیلی برای مرد کنارش ارزش داره.

مینهی هم با دیدن نم اشکی که تو چشم هاش بوده، سعی میکنه لحن حرف زدنش رو آروم و مهربون تر کنه.

+ خیلی خب، الان دیگه با هم اومدیم جایی که میخواستی منو بیاری! این قسمت قضیه که بدون چشم بند تا این سر شهر آوردیم رو نادیده میگیرم و ازت یه سوال واضح می پرسم؛ چرا اومدیم اینجا ؟

روی لب های یونگی یه لبخند مهربون ولی در عین حال عجیب و غریب ظاهر میشه.

& اعتماد شبیه یه خیابون دو طرفه ست یونا ! متوجهیم که ازت خواستیم به یه مشت غریبه اعتماد کنی در حالی که بهت دلیل این کار رو توضیح هم ندادیم!

چند لحظه با سکوت به مینهی خیره میشه .

& میخوام بهت بگم که چرا میتونی بهمون اعتماد کنی!

مینهی به پشتی صندلی ماشین تکیه میده و به یه تیکه شیشه روی زمین خیره میشه.

+ به شماها اعتماد کنم؟ بهم بگو چرا اومدیم اینجا!؟ وقتی داری راجبش توضیح میدی منم بهش فکر میکنم.

غلط بخوره که بهشون اعتماد کنه.

اونها دزدیده بودنش، توی زیرزمین زندانیش کردن و بارها و بارها توی تاریکی تعقیبش کرده بودن.

به نظر اون ها، مینهی شبیه یه حیوونی بود که قصد داشت ازشون فرار کنه!

چطوری میتونست با این اوصاف بهشون اعتماد کنه؟

& زود باش.

و کمربندش رو باز میکنه و از ماشین میره بیرون.
گوشیش رو میذاره توی جیب شلوارش و به مینهی اشاره میکنه که دنبالش بره و اون هم با احتیاط همراهش میره.

دوتاییشون از ترس اینکه با یه لمس یا یه حرکت اشتباه خونه فرو بریزه با احتیاط قدم برمیدارن.

مینهی از روی یه صندلی شکسته میپره و همزمان به پشت یونگی که وسط اتاق ایستاده برخورد میکنه.