پارت : پنجاه و سوم (زخم های گوشتی)
" من تسلیم شدم، یونا. "
تسلیم چی شده؟
مدت زیادی بعد از اینکه جونگکوک میره، مینهی بلاخره لباس میپوشه.
حمام دیگه بخار نداره و فکرش درگیر آخرین حرف معناداریه که جونگکوک قبل از رفتنش بهش زده.
تسلیم چی شده؟
اینکه تسلیم شده و ویدئو رو نشون داده؟
یا اینکه بیخیال خوردن مافین شده؟
مینهی آرزو میکرد کاش موضوع به همین سادگی بود ولی واقعیت اینه که تُن صداش نشون میداد قضیه جدی تر از این حرفاست.
احساسات نا پایداری که به مینهی دست داده، باعث میشه که دوباره همه چیز رو مرور کنه.
هر حرکت و هر تغییر توی حالت صورت جونگکوک و هر بار که تُن صداش تغییر میکرد.
قطعا یه منظوری داشت، اما چی؟
بنظرش میرسه که پشت حرف جونگکوک احساسات عمیق تر از اونی وجود داره که بتونه درکش کنه.
لحن صدای جونگکوک خیلی صادقانه بود، تُن صداش ابریشمی و عمیق بود، انگار که با همون جمله ی ساده میخواست تمام احساسات توی قلبش رو نشون بده.
ولی مشکل اصلی همینه، نه؟
اون به مینهی نگفت که چی حس میکنه.
به جاش تمام اون احساسات رو توی چهار کلمه و اسم مینهی جمع کرد و بعد اون بمب کوچیک و دوست داشتنی رو با یه پاپیون پشت درب قلب مینهی رها کرد تا خودش رمز گشاییش کنه.
اون درباره ی ویدئو حرف نمیزد؛ پس واقعا داشت درباره چی حرف میزد؟
همونطور که انگشتش رو روی مبل راحتی میکوبه، لبه ی تیشرت آلپاکاییش رو میکشه و به سقف خیره میشه.
سرش درد میکنه.
هر کسی که گفته سر و کله زدن با دخترها سخت تر از پسرهاست، قطعا تا حالا با جئون جونگکوک برخورد نداشته.
% هی!
یه ضربه ی آروم به درب باعث میشه قلب مینهی بریزه و قبل از اومدن نامجون به اتاق نفسش رو با شدت بیرون میده.
% میتونی بیای سالن؟ چندتا چیز هست که باید دربارشون صحبت کنیم.
نامجون امروز فوق العاده به نظر میرسه، صورت بی نقص و فرشته گونش با موهای طلایی- قهوه ایش قاب گرفته شده.
تارهای مویی که روی پیشونیش افتادن باعث میشه که یه حس ملایم تری رو القا کنه.
همچنان باحال و عضلانی ولی در عین حال دلسوز و چشمگیر.
+ حتما
مینهی با سستی می ایسته و پوست دردناک پای چپش رو به آرومی میماله.
ESTÁS LEYENDO
🩸Blood ink🩸جوهر خون
Acción⭕blood ink⭕ 🚫جوهر خون🚫 ( این داستان استریت است. ) Complete ✅ اتمام یافته✅ شخصیت های اصلی: جونگکوک/ مینهی/ یونگی/ هوسوک/ جین/ نامجون/ تهیونگ/ جیمین/ .... محدودیت سنی: +۱۶ ژانر: عاشقانه/ مافیایی/ جنایی/ هیجان انگیز/ استریت خلاصه داستان: زندگی ه...
