P. 44 King of degou / P.45 Fine

336 32 35
                                        

پارت : چهل و چهارم (پادشاه دگو) / چهل و پنجم (خوب)


باور نکردنیه، یعنی واقعا این مرتیکه سوگلی این جَمعه؟

کل اتاق تو یه سکوت ناباورانه ای فرو میره و با چشمهای حیرت زده به مکنه گروه نگاه میکنن.

نامجون و جین به هم نگاهی میندازن و جین چینی به ابروهاش میندازه.

$ جونگکوک، دلبندم... تو میدونی که یه مجمع خلافکاران واقعی وجود نداره، درسته؟

تهیونگ از روی صندلی نزدیک به مینهی خم میشه، دستش رو یه جوری روی دهن جونگکوک میذاره که انگار اگه یه کلمه دیگه به زبون بیاره، مرگش حتمی میشه!

اما چیزی که از بین لب های تهیونگ با اون صدای نا خوشایند بخاطر فشار وارد شده به شکمش میاد اینه.

× خیلی تعجب نکن مینهی! جونگکوک توی آزمون انگلیسی دبیرستان از صد نمره، چهار گرفت. دیگه ازش قطع امید کردیم !

_ یاااا!

جونگکوک ضربه ای به تهیونگ میزنه و اونو وادار میکنه که برگرده سر جای خودش.

_ در مورد یه مجمع واقعی حرف نمیزنم! منظورم اون کارای پر زرق و برقیه که هر سال انجام میدن!

کارهای پر زرق و برق؟

یعنی چی؟

انقدر بقیه اعضا با یک نگاه "کاش بفهمیم داری چه زری میزنی" به جونگکوک زل زده بودن که مینهی هم دیگه ازش قطع امید کرد!

مینهی سعی میکنه یه جوری که خیلی ضایع نباشه از جونگکوک دور بشه.

شاید یکم پیش داشتن شوخی میکردن ولی حماقت واقعا واگیر داره!

جونگکوک بازوهای مینهی رو میگیره و به سمت خودش میکشه و دندون هاش رو بهم فشار میده.

_ این مسخره بازیا چیه اخه؟ انقدر براش چرت و پرت بهم نبافین! نمیگم یه مجمع واقعی و علنی وجود داره ولی همیشه یه مهمونی بزرگ برگذار نمیکنن که توش نشون بدن آقا ما خیلی پولدار و خفنیم ؟!

حرف های جونگکوک، جرقه ای توی ذهن مینهی میزنه و باعث میشه خاطرات کمرنگی از13 سالگیش به یاد بیاره که پدرش براش طلا، نقره و لباس های پر زرق و برق خریده بود.

همیشه هم کلی مهمون که همشون لبخند های سرد به لب داشتن رو توی هتلی که از در و دیوارش "مرفه های بی درد" میریخت، دعوت میکرد!

پسر نوجوانی که کت و شلوار مشکی به تن داشت به اون لبخند میزنه و دستی که توی انگشت دومش حلقه به چشم میخورد رو توی موهاش میکشه.

از اون موقع به بعد دیگه پدرش مینهی رو به همچین مهمونی هایی نبرد!

یاد آوری این خاطرات باعث میشه یه "لعنت!" بلندی رو به زبون بیاره و بعد اینکه به زمان حال برمیگرده ، افکارش رو به جمع با صدای بلند بیان کنه.

🩸Blood ink🩸جوهر خونWhere stories live. Discover now