P. 66 Uncapitalized بدون حرف بزرگ

150 21 15
                                        

پارت : شصت و ششم (بدون حرف بزرگ)

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.

پارت : شصت و ششم (بدون حرف بزرگ)


نه، نه، نه نه نه نه نههههه !

امکان نداره همچین اتفاقی افتاده باشه....

اون هیچیش نشده....

ولی مینهی کم سو شدن نور چشمهاش رو دید !

درست مثل وقتی که نور چشمهای سونگمین از بین رفت.

این یعنی جونگکوک مرده؟؟

ولی مینهی عاشقشه، بیشتر از چیزی که فکرش رو بکنه.

اشک می ریزه، از درون فرو می ریزه و تمام وجودش میلرزه !

ریه هاش دیگه تو تنفس بهش کمک نمیکنن و خونی تو رگ هاش جریان نداره !

زمین ازحرکت ایستاده !

یه نفر بازوش رو میگیره و اون رو به طرف سالن میبره ولی دیگه چشمهاش هیچی نمیبینه.

اون مرده، مگه نه؟

اون مرده !

مینهی عاشقش شده ولی اون ولش کرده و رفته ! 

اون رفته، مینهی رو هم با خودش نابود کرده.

تمام دنیای مینهی جلوی چشمهاش نابود شده و همه اینا به خاطر...

مرگ جونگکوکه، مگه نه؟

£ همین رو میخواستی یونا؟

کلمات بیشتر از رفتار میتونن بار تنفر، درد و رنج رو به دوش بکشن و شنیدن این حرف تو همچین شرایطی برای مینهی واقعا سخته !

ولی اون اصلا نمیفهمه دور و برش چه خبره و عملا مثل یه مرده ی متحرک به دست پدرش تا راهرو کشیده میشه. 

پاهاش بدون کنترل مغزش حرکت میکنن و عملا هیچ کنترلی روی اعضای بدنش نداره، به معنای واقعی کلمه نابود شده !

مینهی با حالت گیجی میپرسه .

+ چیزی که میخواستم؟ چیزی که من میخواستم؟ از کِی بهش اهمیت میدی؟

مینهی جونگکوک رو میخواست هر چند ، باید میدونست که هیچ وقت نمیتونه باهاش بمونه و این رابطه موقتیه.

دوباره برگشت به زندگی قبلیش و همون طعم کوچیک آزادی هم از زیر دندونش بیرون رفته.

اون همه عشقی که تو این مدت از پسرها گرفته بود به خاکستر تبدیل شد و خانواده ای که همیشه آرزوش رو داشت از هم پاشید !

🩸Blood ink🩸جوهر خونDonde viven las historias. Descúbrelo ahora