¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.
پارت : شصت و هفتم (مبارزه برای...)
الان همه ی این رویاها یعنی واقعا جونگکوک مرده و مینهی دیگه قرار نیست هیچ وقت اون رو ببینه؟
این روح بی نقص و زیبا و این رایحه ی وانیل داره مینهی رو وسوسه میکنه تا برای همیشه پیش اون بمونه؟
ای کاش میتونست بمونه، اما نمیتونه .
صداش میلرزه .
+ تو واقعی نیستی !
سخت ترین چیز توی دنیا براش فاصله گرفتن از اونه ولی مجبوره انجامش بده.
جونگکوک دستهاش رو میگیره، سعی میکنه تا مانعش بشه .
_ خب؟ مگه مهمه؟ چرا نمیتونیم اینجوری بمونیم یونا؟
یه سری کارها هست که باید انجام بده، باید جلوی پدرش رو بگیره. با بغضی که توی گلوشه ادامه میده .
+ نمیتونم اینجا بمونم، اینجا ... این واقعی نیست. باید برگردم !
باورش نمیشه که داره این حرف ها رو میزنه، با اینکه به چشم مرگش رو دیده بود اما بازم باید ترکش میکرد.
اشک از چشمهای هر دوتاشون سرازیر میشه.
_ میتونیم اینجا با هم بمونیم. لطفا... نرو !
با لب هایی که میلرزه، دستش رو کنار صورتش میذاره تا برای آخرین بار انحنای استخوان گونه ش رو زیر دستش حس کنه.
صداش گرفته ست.
+ مجبورم!
چهره ی جونگکوک تغییر میکنه و دهنش رو باز میکنه، میشه خداحافظی رو از توی چشمهاش خوند. اما صدایی میاد .
" _ بیدار شو یونا ! "
مینهی زمزمه میکنه.
+ میدونم باید برم، ولی چطوری باید...
دوباره صداش میکنه .
" _ بیدار شو !! "
و بلاخره انجامش میده.
با نفسی که موجی از هوا رو وارد ریه هاش میکنه بیدار میشه.
برای چند لحظه تنها کاری که میتونه انجام بده نفس کشیدنه.
ESTÁS LEYENDO
🩸Blood ink🩸جوهر خون
Acción⭕blood ink⭕ 🚫جوهر خون🚫 ( این داستان استریت است. ) Complete ✅ اتمام یافته✅ شخصیت های اصلی: جونگکوک/ مینهی/ یونگی/ هوسوک/ جین/ نامجون/ تهیونگ/ جیمین/ .... محدودیت سنی: +۱۶ ژانر: عاشقانه/ مافیایی/ جنایی/ هیجان انگیز/ استریت خلاصه داستان: زندگی ه...
