زندگی بوسیله تضادهاست که مفهوم پیدا میکند.
تاریکی و روشنی...عشق و نفرت...سیاهی و سفیدي...شب و روز...شیطان وفرشته!!
و چه به آشوب کشیده میشود زمانی که دو جهان با یکدیگر آمیخته شوند وتضادها در مقابل یکدیگر قرار بگیرند.
من فراتر از قوانین قدم گذاشتم و طعم میوه ممنوعه را چشیدم.
و چنان با شراب عشقش مست شدم که از یاد بردم زیر پا گذاشتن ممنوعه ها چه عذابی را دامن گیرم خواهد کرد.
زمانیکه خودت را در دستان موجودي از تاریکی بسپاري مسلما آخر این مسیر هم چیزي جز تاریکی نخواهد بود.
ولی من نترسیدم..حاضرم هر چقدر که به طول می انجامد در سیاهی دست و پا بزنم چرا که این قیمت بوسیدن دوباره
لب هاي آتشینش است.
YOU ARE READING
Angel Of The Darkness
Fanfictionزندگی بوسیله تضادهاست که مفهوم پیدا میکند. تاریکی و روشنی...عشق و نفرت...سیاهی و سفیدي...شب و روز...شیطان وفرشته!! و چه به آشوب کشیده میشود زمانی که دو جهان با یکدیگر آمیخته شوند وتضادها در مقابل یکدیگر قرار بگیرند. من فراتر از قوانین قدم گذاشتم و ط...