دو روز از اولین گردش هری با دوستاش تو جنگل میگذره.
نایل و هری به فروشگاه رفتن تا با لویی وسایل مورد نیاز برای موندن تو جنگل بخرن.
زین و لیام تو خونه موندن.
زین تو فکره.
تو فکره هری.
کسی که رفتارش عجیب شده!
اون فکرایی درمورد این رفتار هری داره اما نمیدونه حدسش تا چه حد درسته؟!
هری تازگیا استرس میگیره
اون توییتایه عجیبی میزنه مثل توییتش درمورد فرشته نجات!
هری برای رفتن پیش لویی لحظه شماری میکنه
هرموقع لوییو میبینه استرس میگیره
هرجا لویی حضور داره هری دیگه دوستاشو از یاد میبره و فقط پیشه لوییه
حرفای هری درمورد لوییه
درمورد اینکه لویی شجاعه، لویی آرومه، لویی چشمای قشنگی داره، لویی باهوشه، لویی...
تو این یک هفته همه چیز شده لویی!
به خاطر همینه که زین حدس میزنه هری داره جذب لویی میشه اما برای بیان کردنش به لیام و نایل خیلی زوده و زین منتظره تا حرکت بعدیه هریو ببینه تا کاملا اطمینان پیدا کنه.
.
.
.'' کنسرو برداشتی؟ ''
لویی به هری که داشت مواد غذایی میخرید گفت.'' آره. فکر کنم کارمون تموم شد ''
هری لبخندی به پهنای صورتش به لویی زد و گفت.لویی از خنده بی جهت هری خندش گرفت و مثل هری خندید.
درواقع لویی بعد از جذب شدن به چشمای هری الان عاشق چال گونش شده و هر موقع هری میخنده اون به گونه هری نگاه میکنه.
'' اگر خندیدنتون تموم شده بریم حساب کنیم ''
نایل از پشته لویی گفت و چنتا قوطی کنسرو تو سبد انداخت.هری به لویی نگاه کردو بهش اشاره کرد که راه بیفتن.
وقتی منتظر بودن تا حساب کنن موبایل لویی زنگ خورد.
النور بود که زنگ میزد.
لویی باید برمیداشت. النور چند روزه که به لویی زنگ میزنه اما لویی هیچ توجهی به النور نداره. اون مجبوره که برداره.تماس برقرار کرد.
'' اوه بالاخره برداشتی. میدونی تو این چند روز چه قدر بهت زنگ زدم ''
النور با عصبانیت گفت.'' حتما کاری داشتم که برنداشتم. حالا چه کار داری؟ ''
لویی با لحنی سرد گفت.درست از زمانی که توماس به لویی گیر داده و بهش شک کرده رفتار لویی با النور خیلی سرد شده، چون اون فکر میکنه النور دلیل شکه توماسه.
YOU ARE READING
Difference
Fanfictionاونا عاشق هم شدن اما باید یاد بگیرن عشق تنها دلیل برای باهم بودن نیست پس باید برای باهم بودنشون دلایل دیگه ای داشته باشن... Larry Stylinson Fanfiction start: 94/12/1